دیگه چه خبر؟ che khabar

دیگه چه خبر؟ che khabar

خبر ، تحلیل و مقاله
دیگه چه خبر؟ che khabar

دیگه چه خبر؟ che khabar

خبر ، تحلیل و مقاله

وهّابیت تکفیری؛ پیدایش، اهداف و ایده ها

فرقه وهّابیان که توسّط محمّدبن عبدالوهّاب تَمیمى نَجدى تولّد یافت، فرقه اى گمراه، انحرافى و به دور از تعالیم والاى اسلامى بود که تاکنون غیر از تفرقه افکنى، تباهى و تخریب و جنایت در جهان اسلام و کشورهاى اسلامى نتیجه اى نداشته است.

یاد داشت/حجت الاسلام عباس جعفری فراهانی - بخش اول


اشاره


مسلمانان جهان و ملت های غیر اسلامی این روزها  شاهد اوج گیری حملات ددمنشانه دشمنان جنایت کار وهابیت تکفیری که از سوی استکبار جهانی به رهبری آمریکا، صهیونیزم و کشورهای اروپائی حمایت می شوند، برعلیه مسلمانان و شیعیان مظلوم به ویژه شیعیان پاکستان  مسلمانان سوریه و عراق هستند. در این جنایات مردم بی دفاع در کوچه و بازار و محل کار هدف قرار می گیرند و به خاک و خون کشیده می شوند.

دشمنان اسلام که در کشته شدن یک شهروند عادی در بعضی کشورها فریاد اعتراض گونه و حقوق بشری آن ها به آسمان ها می رسد و گوش ها را کَر می کند! در برابر این حوادث نه تنها هیچ عکس العملی از خود نشان نمی دهند، بلکه با کمال بی شرمی و جسارت از عاملان این جنایت ها هم دفاع می کنند.با توجه به این حوادث، جهت روشن تر شدن عوامل این رخدادها و افشای چهره ننگین و رسوای فرقه ی وهابیت تکفیری که از سوی استکبار و دولت های دست نشانده آن ها در منطقه مانند عربستان سعودی، قطر و... حمایت تسلیحاتی و مالی و سیاسی می شوند، مقاله ی زیر که به بررسی چگونگی پیدایش وهابیت از سوی محمدبن عبدالوهاب، ایده ها و افکار آن پرداخته شده، تقدیم خوانندگان عزیز می شود.

قبل از ورود به تحقیق، نکاتی را یادآور می شوم:    

1- فرقه وهّابیان که توسّط محمّدبن عبدالوهّاب تَمیمى نَجدى(1115-1206 هـ.ق) در قرن دوازدهم هجرى در جزیرة العرب تولّد یافت، فرقه اى گمراه، انحرافى و به دور از تعالیم والاى اسلامى بود که تاکنون غیر از تفرقه افکنى، تباهى و تخریب و جنایت در جهان اسلام و کشورهاى اسلامى نتیجه اى نداشته است!.

2- ادعاى توحید خالص و نفى هرگونه شرک و خرافه پرستى و مبارزه با افکار و اعتقادات کفرآمیز!، همراه با قشرى گرى، یک سو نگرى، مغالطه گرى و تخریب آثار اسلامى، در عمل، سر از سازش کارى با کفّار و استعمارگران جهان خوارى مانند انگلستان و آمریکا در آورده است!؟

3- از طرفى استعمارگران به خصوص استعمارِ انگلیس، اگر نگوییم در ایجاد و تأسیس این فرقه تلاش زیادى کرده؛ روشن است که بهره هاى فراوانى از این فرقه و فرقه هاى مشابه مانند قادیانه در هند، بهائیت در ایران و... به چنگ آورده است. این فرقه هم اکنون مهم ترین و بزرگ ترین آلتِ دست کشورهاى استعمارگر آمریکا، انگلیس و بزرگ ترین مانع اتحاد مسلمان مى باشد.

4- وهابیان، سرزمین وحى و پیامبران الهى را، پایگاه و مرکز رفت و آمد کفّار و مشرکان و تجمّع نیروها و ابزار و آلات جنگى دشمنان قسم خورده اسلام و مسلمین کرده اند!.

5- از سوى دیگر، سردمداران این فرقه ضالّه، با انقلاب اسلامى ایران به رهبرى حضرت امام خمینى(ره) که بزرگ ترین حماسه اسلامى در قرن چهاردهم هجرى / بیستم میلادى بود، به مخالفت برمى خیزند و از هرگونه مبارزه و تحریک و آشوب در باره مردم مسلمان ایران و رهبران مذهبى کوتاه نمى کنند.آمار و ارقام منتشره، نشان مى دهد در عربستان سعودى(مرکز وهابیان) در طول سال و هر روز و شب، صدها و هزاران مقاله، سخنرانى، اجلاس، کتاب و... از سوی موسسات و مراکز فرهنگی آن کشور به ویژه، رسانه های خبری وابسته به جریان سلفی- وهابی(سایت ها و ماهواره ها) در مخالفت و مبارزه با اصول و مبانى اصیل شیعه اِثنا عشری[اسلام ناب محمّدى"صلّى الله علیه وآله"] چاپ، نشر، ایراد و برگزار می شود.

استعمارگران به خصوص استعمارِ انگلیس، اگر نگوییم در ایجاد و تأسیس فرقه وهابیت تلاش زیادى کرده؛ روشن است که بهره هاى فراوانى از این فرقه و فرقه هاى مشابه مانند قادیانه در هند، بهائیت در ایران و... به چنگ آورده است. این فرقه هم اکنون مهم ترین و بزرگ ترین آلتِ دست کشورهاى استعمارگر آمریکا، انگلیس و بزرگ ترین مانع اتحاد مسلمان مى باشد.

6- با توجه به این مسائل، علی رغم کتب و مقالات بسیارى که از طرف اندیش مندان و شخصیت هاى علمى و دینى ایران اسلامى و بعضى کشورهاى مسلمان در باره تاریخ، عقاید و عمل کرد فرقه وهابیان منتشر شده است، در این تحقیق تلاش شده با توجه به ضرورت آگاهی بخشیدن به نسل جوان و در دفاع از اعتقادات بر حقّ شیعه اثنا عشری و عموم علاقه مندان مباحث تـــاریخى و شیفته گان انقلاب شکوه مند اسلامى ایران، و توضیح و تبیین فرمایش تاریخى امام خمینى(رحمه الله) در مورد مذهبِ سراپا بى اساس و خرافاتى وهّابیت، گامى هر چند کوچک برداشته و دَین خود را اداء نموده باشم. ان شاء الله.

1ـ محمّد بن عبدالوهّاب کیست؟

فرقه ی وهّابیت در نیمه دوم قرن هجدهم میلادى ـ دوازدهم هجرى در منطقه نَجد(1) جزیرة العرب(عربستان فعلى) ظهور پیدا کرد. مؤسّس(بنیان گذار) این فرقه، شیخ محمّدبن عبدالوهّاب بن سلیمان مى باشد که در سال 1115 هـ.ق(2) در شهر عُیَیْنِه به دنیا آمد.می گویند، او از کودکى به مطالعه کتب تفسیر و حدیث و عقاید(مِلَل و نِحَل) علاقه داشت. فقه حنبلى را نزد پدر خود که از علماى حنبلى و قاضى شهر بود، آموخت. مسافرت هاى مختلفى به حُرَیْملاء(یکى از شهرهاى نجد)،مکّه(سفر حج) مدینه، بصره، أحساء به قصد فراگیرى علم و دانش و آشنا شدن با اعتقادات و سلوک مردم انجام داد.

این مسافرت ها در حدود سال هاى 1139 هـجری قمری به بعد بود. در این ایّام محمدبن عبدالوهّاب با اظهار بعضى افکار و اعتقادات در مذمّت و بدگویى رفتار عبادى مردم مسلمان در هنگام طواف، زیارت قبور و توسّل و شفاعت خواستن و... باعث ناراحتى و خشم پدرش(عبدالوهاب بن سلیمان(3)، برادرش(سلیمان بن عبدالوهاب)(4) و علماى اهل تسنّن مکّه و مدینه و شهرهاى دیگر شد. او با پیشوایان دینى به مخالفت برخاست و به تکفیر مؤمنان به ویژه شیعیان پرداخت. او اعلام کرد، زیارت قبر پیامبر اعظم"صلّى الله علیه وآله" و توسّل به آن حضرت و سایر انبیاء و اولیاء و صالحان و زیارت قبور آن ها شرک است!؟

پدر و برادرش با آراء و انحراف فکرى محمدبن عبدالوهاب به مبارزه بر خواستند(5). پدرش از او خواست این گونه سخنان اختلاف انگیز را به زبان نراند. برادرش دو کتاب، بر ردّ افکار و آراء او به نام الصواعق الإلهیة فى الرّد على الوهابیة و فَصل الخطاب فى الرّد على محمدبن عبدالوهاب نگاشت. دامنه اختلاف فکرى بین محمدبن عبدالوهّاب، پدر و برادرش در مورد زندگى مردم و اعمال مذهبى مانند مناسک حج، زیارت قبور، توسّل و شفاعت از بزرگان و... در بین مردم نیز طرح گردید. مردم از این گونه حرف هاى خشک و ساده ناراحت بودند و در نزد علماء و بزرگان از جمله"عبدالوهّاب" پدر محمّد شکایت مى کردند و او فرزندش را نهى مى کرد ولى فایده اى نداشت!. بالأخره پدر او در سال 1153 هـ. چشم از جهان فرو بست.(6)

پس از درگذشت پدرش، شیخ محمدبن عبدالوهاب قدرت و جرأت زیادى در اظهار و ابراز سخنانش پیدا کرد و تعدادى پیرو و اصحاب به دنبال سخنان اختلاف برانگیز او حرکت کردند و تعدادى نیز در مخالفت با او و عقایدش قصد نابودى و قتل او را داشتند، تا اینکه او در حدود سال 1145 هجرى به صورت رسمى و علنى دعوت خود را آشکار و فرقه جدید«وهّابى یا وهّابیون یا وهّابیت» را از عُیَیْنِه(زادگاهش) اعلام نمود.(7)

لازم به ذکر است که منطقه نَجد و بعضى از مناطق دیگر حجاز، محل زایش و رشد و نموّ مدّعیان نبوّت و پیامبرى بوده و مى گویند؛ محمّدبن عبدالوّهاب به مطالعه سرگذشت آن ها شدیداً علاقه داشت، که به چند نمونه از آن ها اشاره مى شود:

1ـ مُسَیلمه وائلى معروف به مسیلمه کذّاب، در نزدیکى عُیَیْنِه متولد شد و پس از ظهور اسلام و تسخیر جزیرة العرب توسط مسلمانان، او به محضر پیامبر"صلّى الله علیه وآله" رفت ولى تسلیم نشد و در نامه اى به رسول خدا(ص) ادعاى پیامبرى کرد:«از مُسیلمه، پیامبر خدا به محمّد رسول خدا، سلام بر تو و بعد، من در أمر[نبوّت] با تو شریکم، نصف زمین از آنِ من و نصف دیگرش از آنِ قریش، اگر چه قریش مردمى متجاوزند».

سردمداران این فرقه ضالّه، با انقلاب اسلامى ایران به رهبرى حضرت امام خمینى(ره) که بزرگ ترین حماسه اسلامى در قرن چهاردهم هجرى / بیستم میلادى بود، به مخالفت برمى خیزند و از هرگونه مبارزه و تحریک و آشوب در باره مردم مسلمان ایران و رهبران مذهبى کوتاه نمى کنند.

پیامبر اکرم(ص) در جواب او نوشت: «بسم اللّه الرحمن الرحیم... از محمّد[ص] رسول خدا به مُسیلمة کذّاب، سلام بر کسى که پیرو هدایت باشد، اما بعد، زمین از آنِ خداوند است و آن را به هر کسى از بندگان خویش که بخواهد به ارث مى گذارد و عاقبت از آن پرهیزگاران است...».(8) در زمان ابوبکر، سپاهیان اسلام به دیار بنى حنیفه(محل سکونت مُسیلمه) حمله بردند و او در سال 12 هجرى کشته شد.

2ـ سَجاح بِنْتِ حارِث تمیمى که شاعره بود، پس از رحلت پیامبر"صلّى الله علیه وآله"، ادعاى نبوّت کرد. جمعى از قبیله اش با او همراه شدند و با مُسیلمه کذّاب ازدواج کرد، ولى پس از مرگ او به بصره کوچید و در زمان خلافت معاویه مرد.(9)

3ـ اَسْعد ذُو الْحَنار، اولین مرتد در تاریخ اسلام مى باشد که ادّعاى پیامبرى کرد، رســـول خدا"صلّى الله علیه وآله" دستور کشتن او را صادر و بالأخره در سال 11 هجرى کشته شد.(10)

4ـ طُلیحة بْن خُویلد(کذّاب) که از شجاعان عرب محسوب مى شد، در سال نهم هجرى با تعداد زیادى نزد پیامبر(ص) آمد و مسلمان شد، ولى پس از بازگشت، مُرتَدّ گردید و ادعاى پیامبرى نمود و طرف داران زیادى جمع کرد و به مدینه حمله نمود، ولى مسلمانان آن ها را عقب راندند و طیلحه به سرزمین نجد فرار نمود و بالأخره در نهاوند کشته شد.(11)

محمدبن عبدالوهاب پس از مخالفت مردمِ شهر حُریملاء، به عُییَنه کوچید. حاکم شهر که «عثمان بن حَمَد ] مَعْمَر[» بود، او را تحریک نمود تا به قصد حاکمیت و سلطنت منطقه با او متحد شود و همین طور نیز شد. در اولین گام قبر «شهید زید بن الخطّاب»(12) برادر خلیفه دوم را خراب نمودند. با رسیدن خبر به حاکم أحساء و قَطیف، «سلیمان بن محمدبن عزیز»، نامه اى به حکم ران شهر عُیَینه نوشت و خواستار قتل محمدبن عبدالوهاب شد ولى عثمان نتوانست این کار را بکند، فقط تصمیم گرفت او را از شهر اخراج کند.

لذا محمدبن عبدالوهاب در سال 1160 هجرى به شهر«درعیّه» سرزمین«مُسلیمه کذّاب» رفت و با محمدبن سعود وارد گفت و گو و معامله سیاسى شد!. اتحاد(بیعت) آن دو، باعث رشد و گسترش آیین وهابیت گردید که چگونگى آن در بحث هاى آینده ذکر مى شود.محمدبن عبدالوهّاب از حدود سال 1143 هـ.ق با جدّیت و تلاش زیاد مردم شهر و نواحى را به توحید خالص! فرا خواند و اعلام نمود که اسلام واقعى و خالص(یعنى اسلام پیامبر"صلّى الله علیه وآله"، و صحابه) را به آن ها مى گوید و مدعى شد، «این سیره و روش سلف مى باشد».(13)

2ـ اساتید

محمد بن عبدالوهاب در نَجد(عُیَیْنه) حدود سال هاى 1120 تا 1139 هـ.ق نزد پدرش عبدالوهّاب دروس مختلف تاریخ، حدیث و فقه را طبق مذهب احمدبن حنبل فرا گرفت و مى گویند در سال 1135  تا 1149 هـ.ق در سفر حج در مکّه و مدینه نیز نزد بعضى از علماء آن جا مانند شیخ عبدالله بن ابراهیم(م 1140 هـ.ق)، ابراهیم بن عبدالله(م 1189 هـ. ق) و... . درس خوانده است. چنان چه در بعضى از نوشته هاى او ذکر شده است. در شهر بصره نیز نزد «شیخ محمّد المجموعى» مسائلى را فرا گرفته است.(14)

3ـ مسافرت ها

در باره مسافرت هاى محمدبن عبدالوهاب در بین نویسندگان تاریخ وهابیت، اختلافاتى مشاهده مى شود، مانند اینکه آیا او غیر از مکّه و مدینه و بصره(حجاز و عراق) به مناطق و شهرهاى دیگر نیز مهـاجرت کرده است یا خیر؟. چنانچه در باره مسافرت محمدبن عبدالوهاب به خارج از جزیرة العرب، نیز نظرهاى متفاوتى دیده مى شود.

الف: موافقان

محمدتقى سپهر(ره) مى گوید: «محمدبن عبدالوهاب از عراق به ایران آمد و در اصفهان در نزد علماى آن شهر به تحصیل پرداخت... او بسیار چیز را بدعت دانست. از جمله بناى قُباب عالیه بر قبور ائمه و انبیاء"علیهم السلام" و تهذیب بُقاع به زَر[طلا] و سیم[نقره]، موقوف داشتن اشیاء نفیسه در مضاجع متبرّکه و طواف مراقِد ایشان و تقبیل عَتَبه را شرک دانست و مرتکبین این اعمال را با بت پرستان، برابر...».(15)

محمدبن عبدالوهّاب با اظهار بعضى افکار و اعتقادات در مذمّت و بدگویى رفتار عبادى مردم مسلمان در هنگام طواف، زیارت قبور و توسّل و شفاعت خواستن و... باعث ناراحتى و خشم پدرش(عبدالوهاب بن سلیمان ، برادرش(سلیمان بن عبدالوهاب) و علماى اهل تسنّن مکّه و مدینه و شهرهاى دیگر شد. او با پیشوایان دینى به مخالفت برخاست و به تکفیر مؤمنان به ویژه شیعیان پرداخت. 

احمد امین مصری مى نویسد: «شیخ محمّد[بن عبدالوهاب] در بسیارى از بلاد اسلامى گردش کرد، حدود چهار سال در بصره ماند، پنج سال در بغداد، یک سال در کردستان، دو سال در همدان، سپس به اصفهان کوچ کرد و در آن جا فلسفه اشراق و تصوّف را فرا گرفت. وى از اصفهان به قم رفت و از آن جا به شهر خود بازگشت و مدت هشت ماه از مردم دورى گزید، آن گاه دعوت جدید خود را بر مردم عرضه کرد».(16)

مستر هِمفرى(17)[Mr.Humphrey] مى گوید: «در بصره... با جوانى آشنا شدم. وى به سه زبان ترکى، فارسى و عربى آشنا بود و صحبت مى کرد و جامه طلبه علوم دینى را در برداشت، نامش محمّدبن عبدالوهاب بود، او جوانى بسیار بلند پرواز و تندخو بود و از حکومت عثمانى انتقاد مى کرد... محمدبن عبدالوهاب به اصفهان سفر کرده است».(18) در دانش نامه ایران و اسلام آمده است: «محمدبن عبدالوهاب به بسیارى از سرزمین هاى اسلامى مانند بصره، بغداد، کردستان، همدان، دمشق و قاهره سفر کرده است».(19)

نویسنده دیگرى به نام مرجلیوث[Margoliouth] مى گوید: «محمدبن عبدالوهاب در سال تاج گذارى نادرشاه(1148 هـ ـ 1736 م.) به اصفهان رفت و به مدت چهار سال در آن شهر فلسفه مشاء، فلسفه اشراق و تصوف آموخت. به گاه درنگ در ایران به قم نیز رفت و پس از سفرش بدان شهر بود که اعلام حمایت از مذهب حنبلى کرد».(20)

عبداللطیف شوشترى مى نویسد: «... بعد از آنکه در وطن، پاره اى از علوم عربى و قدرى از فقه حنفى]صحیح، حنبلى[ خوانده، مسافرت به اصفهان و در آن یونان کده، از فضلاى نام دار و حکماى عالی قدر، استفاده حِکَمیّات نموده بر مسائل حِکَمى، که مَدْحض[لغزشگاه] أقدام عوام کالاًَنعامند، فى الجملة بصیرتى به هم رساند و عَود به وطن و در سَنه 1171 هـ. یا یک، دو سال پس و پیش که ضبط آن درست معلوم نیست،(صحیح 1153 هـ.) مدعى این ملّت[ مذهب] گردید».(21)ابوطالب اصفهانى(معاصر محمدبن عبدالوهاب) نیز مى گوید، محمدبن عبدالوهاب به اصفهان و بیشتر شهرهاى عراق و ایران حتى به «غَزنین» [از شهرهاى افغانستان] سفر کرد.(22)

مدرسی طباطبائی می نویسد: «شیخ[محمدبن عبد الوهاب]از موطن خود به بصره  و از آن جا به بغداد و سپس به کردستان عراق رفته و از کردستان به همدان آمده و دو سال در آن جا اقامت گزیده است. آن گاه به اصفهان مهاجرت نموده و هفت سال در آن شهر و مدرسه عباسیه از بناهای شاه عباس صفوی اقامت کرده و در این مدت شرح تجرید قوشجی و شرح مواقف میر سید شریف و حکمة العین را نزد میرزا جان اصفهانی... خوانده، سپس از اصفهان به ری و از آن جا به قم آمده و با دوست همراه خود که علی(قزّاز) نام داشت، یک ماه در این شهر ماند. او سپس به بلاد عثمانی و شام و مصر رفت و از مصر به جزیرۀ العرب بازگشت».(23)

ب ـ مخالفان

در برابر این نقل قول ها که مدعى هستند، محمدبن عبدالوهاب به خارج از جزیرة العرب، از جمله ایران مسافرت کرده و بسیارى از دانستى هاى خود را از شخصیت ها و مراکز مختلف فکرى و دینى خارج جزیرة العرب فرا گرفته است، مورخّان وهّابى مذهب، به طور کلى منکر مسافرت هاى او به ایران و جاهاى دیگر هستند.

براى نمونه یکى از آن ها مى نویسد: «امّا ما تجاوز الحدّ من أنه سافر الى الشام کما ذکره خیرالدین الزرکلى فى «الأعلام» و الى فارس و ایران و قم و اصفهان کما یذکره بعض المستشرقین و نحوهم فى مؤلفاتهم المعروفة بالأخطاء و مجانبة الحقیقة کمرجلیوث فى دایرة المعارف الاسلامیة و بِرائجس و هیوجز و زُویمر و بالغریف و کتاب لُمعَ الشهاب فى سیرة محمدبن عبدالوهاب و من تأثر به فهو امرٌ غیر مقبول لانّ حفید الشیخ ابن حسن و ابنه عبداللطیف و ابن بِشر نصّوا على َانّ الشیخ محمدبن عبدالوهاب لم یتمّکن من السفر الى الشام کما قدمنا. و اما ما زُعم ان الشیخ رحل الى فارس و ایران و قم و اصفهان فاِنّ عبدالحلیم الجُندى یذکر فى کتابه الإمام محمدبن عبدالوهاب او انتصار المنهج السلفى انه ناقش فى هذه الواقعة الشیخ عبدالعزیزبن باز فى الریاض فانکر ما أورده المؤلّفون من رحلة الشیخ الى کردستان و ایران و قرّر انه تلقى هذا عن أشیاخه و منهم حفدة الشیخ و بخاصّة شیخه محمدبن ابراهیم...».(24)

ترجمه: «آن چه که فراوان نقل شده که شیخ به شام، ایران(فارس)، قم و اصفهان مسافرت کرده مانند گفته زرکلى در أعلام و بعضى از مستشرقان و مانند آن ها در تألیفات معروف خودشان که با خطاها و دور بودن از حقیقت همراه است مانند نظر «مِرجلیوث در دایرة المعارف الاسلامیة» و «بِرائجس» و «هیوجز» و «زویمر» و «بالغریف» و کتاب لُمَع الشهاب فى سیرة محمدبن عبدالوهاب و دیگران، همه قابل قبول نیست، براى این که نوه شیخ عبدالوهاب «ابن حسن» و پسر او «عبداللطیف» و «ابن بشر» تصریح کرده اند، بر اینکه شیخ محمدبن عبدالوهاب به شام مسافرت نکرد، چنانچه سابقاً ذکر شد. و آن چه را که خیال شده که شیخ محمدبن عبدالوهاب به فارس، ایران[قم و اصفهان] مسافرت کرده، چنانچه عبدالحلیم الجندى در کتاب الإمام محمدبن عبدالوهاب أو انتصار المنهج السلفى ذکر کرده است، در حقیقت شیخ عبدالعزیزبن باز در ریاض مخالفت نمود و گفت: شیخ به کردستان و ایران مسافرت نکرده است و اظهار داشت این عقیده و نظر را از اساتید و نوه هاى شیخ و به ویژه استادش «محمدبن ابراهیم» به دست آورده است.»

مهم ترین سند در مورد مسافرت محمدبن عبدالوهاب از دیدگاه مورخان وهّابى کتاب اللُمعُ الشهاب فى سیرة محمّدبن عبدالوهاب مى باشد که دیگران نیز مطالب خود را از این کتاب أخذ کرده اند، مانند احمد اَمین مصرى،(25) شیخ خَزعل(26) و منیر العِجلانى(27) که در این کتاب، مسافرت محمّدبن عبدالوهاب به ایران و جاهاى دیگر تصریح شده است.(28)

منابع و ارجاعات:

1ـ نجد، یکى از مناطق چهارگانه جزیرة العرب داراى بیشترین خاک از نظر وسعت، از جنوب به رُبع الخالى، از غرب به حجاز، از شرق به اَحساء و از شمال به کویت، عراق و اردن محدود مى شود. در احادیث اهل سنّت وارد شده، که پیامبراکرم"ص" فرموده است: «خدایا یَمن را بر ما مبارک گردان، خدایا شام را بر ما مبارک فرما». پیامبر(ص) این سخن را دو بار تکرار فرمودند، اصحاب گفتند: «و نجد را نیز مبارک گردان» پیامبر فرمودند: «لغزش ها و فتنه ها از آن سرزمین برمى خیزد و از همان جاست که شاخ شیطان نمایان مى شود [سمت مشرق که خورشید سَر مى زند]». شبیه این روایت، روایت هاى دیگرى هم وجود دارد، که اهل تحقیق آن ها را با ظهور فتنه وهابیان در قرن دوازدهم تطبیق داده اند. در حدیث دیگرى از قول پیامبر"ص" در باره قبیله ذِى الخُویَصْرة تمیمى نقل شده که فرمود: «از پیروان و هم فکران این مرد، کسانى به وجود مى آیند که قرآن مى خوانند، لکن آیه هاى قرآن از حنجره آنان فراتر نمى رود و در دلشان نمى نشیند، آنان همچون تیرى که به هدف بخورد و از آن رد شود، از دین فاصله مى گیرند، مسلمانان را مى کُشند و بت پرستان را آزاد مى گذارند هرگاه من آنان را درک کنم، همه شان را مى کشم» و محمدبن عبدالوهاب از همین قبیله تمیم بود، پس حدیث بر او و پیروانش تطبیق مى کند. [الأمین العاملى; کشف الإرتیاب عن[ فی] أتباع محمدبن عبدالوهاب: 100].

2- ـ دحلان، احمد بن زینى; الدرر السنیّة فى الرد على الوهابیة: 42; الآلوسى، محمود شکرى; تاریخ نجد: 111; الزرکلى، خیرالدین; الأعلام 6: 257; ابن غنام; روضة الأفکار و الافهام لمُرتاد حال الإمام و تعداد غزوات الإسلام 1: 25; ابن بِشر، عثمان; عنوان المجد فى تاریخ نجد 1: 138 به نقل از عقیدة الشیخ محمدبن عبدالوهاب السلفیة: 76.

3ـ او در شهر عُیینه متولد شد. فقه حنبلى را فرا گرفت و مدت ها سمت قاضى شهر عُیینه و حُریمَلاء(حُریمله) را داشت و در سال 1153 هـ.ق وفات یافت.

4ـ او پس از کسب علوم مختلف فقه و حدیث، بعد از شنیدن سخنان انحرافى برادرش به مخالفت با افکار او برخاست و در سال 1208 هـ. وفات یافت.

5ـ دحلان، احمدبن زینى; الفتوحات الإسلامیة 2: 357; العقّاد، عباس محمود; الإسلام فى القرن العشرین: 126.

6ـ الآلوسى، محمود شکرى; تاریخ نجد: 111; العُثیمین، عبدالله; الشیخ محمدبن عبدالوهاب حیاته و فکره46.

7ـ أمین، احمد; زعماء الإصلاح فى العصر الحدیث: 10. مى گویند، محمّد بن عبدالوهّاب طرف دارانش دعوت خودش را با نام «اهل توحید»، «سلفّیه»، «موحّدین» شروع کردند و نام هاى ذکر شده را مخالفین او از اهل سنت، شیعیان و اروپائی ها) به کار برده و مى برند. در مورد پیدایش نام وهابیت، وهابیة و مانند آن در منابع و کتاب هاى گوناگونى که در مورد این مذهب و جنبش او نگاشته شده اند به دلیل مهم و قابل اعتنایى برخورد نشد، فقط مى توان اظهار کرد که در مرور زمان پس از رشد و گسترش اعتقادات محمدبن عبدالوهاب به ویژه پس از اتحاد با محمدبن سعود(حاکم نجد) و تلاش در جهت حاکمیت بخشیدن به آن ها و مبارزه با مخالفین و اشغال مکّه و مدینه و... این نام از طرف مخالفین بر آن ها نهاده شده است. فرید وجدى مى نویسد: علت اینکه این فرقه را به نام خود شیخ محمّد نسبت نداده یعنى «محمّدیة» نگفته اند این است که مبادا پیروان این فرقه و مذهب نوعى شرکت با نام پیامبر "ص " پیدا بکنند و از این نسبت سوء استفاده نمایند!؟. بعضى از مخالفین وهابیان به آن ها لقب «مُدَیّنون»، «دین سازان» داده اند. [دایرة المعارف القرن العشرین 10: 871; آیین وهابیت: 25، شناخت عربستان: 118].

8ـ ابن هشام; السیرة النبویة 3: 74.

9ـ کحالة، عمر; أعلام النساء 2: 177.

10ـ ابن الأثیر، عزالدین; الکامل فى التاریخ 2: 336; الزرکلى، خیرالدین; الأعلام; 5: 234.

11ـ الدینورى، ابوحنیفه; الأخبار الطِوال: 119[ به منظور مطالعه بیشتر سرگذشت پیامبران دروغین به کتاب هاى: 1) «تاریخ سیاسى اسلام» تألیف دکتر حسن ابراهیم حسن و 2) «ترفند پیغمبرسازان و دساتیر آسمانى» تألیف على اصغر مصطفوى مراجعه شود].

12ـ زید در زمان خلافت ابوبکر، در جنگ یمامه(درگیرى مسلمانان با مسیلمه کذّاب) کشته شد.

13ـ سَلَف در لغت به معناى «پیشین» در مقابل خَلْف بمعنى بعد و جانشین مى باشد و در اصطلاح به کسانى اطلاق مى شود که در عمل به احکام اسلامى و درک مفاهیم قرآن صلاحیت پیروى دارند و آن ها را به «سلف صالح» مى خوانند و به نهضت بازگشت به قرآن و صدر اسلام، «نهضت سلفیه» مى گویند. [نهضت بیداری گرى در جهان اسلام...: 268].

14ـ ابن بشر، عثمان; عنوان المجد فى تاریخ نجد 1:7 به نقل از عقیدة الشیخ محمدبن عبدالوهاب السلفیه: 105.

15- سپهر، محمدتقى; ناسخ التواریخ، جلد قاجاریه (1): 118; فقیهى، على اصغر; وهابیان...: 76.

16ـ امین، احمد; زعماء الاصلاح فى العصر الحدیث: 10، به نقل از وهابیان...؛120.

17ـ مستر هِمفرى! در کتابى که تحت عنوان خاطرات و یادداشت هاى او به شکل هاى گوناگون توسط مترجمان مختلف، ابتدا به آلمانى، فرانسوى، عربى و سپس به فارسى ترجمه شده، مدعى است در حدود سال هاى 1122 هـ / 1170 م که حدود بیست سال! سن داشته است از سوى وزارت مستعمرات بریتانیا مأمور جاسوسى در کشورهاى اسلامى مانند:عراق، ترکیه، ایران، عربستان و... مى شود و به شهرهاى استانبول، بغداد، بصره، اصفهان، تهران، و مسافرت مى کند. در خلال مأموریت خود در بصره در سال 1126 هـ / 1714 م. با محمدبن عبدالوهاب آشنا می شود. وى را دانا به زبان هاى عربى و ترکى و بسیار بلند پرواز و داراى قوه اجتهاد(!) و بی نیاز از تقلید در فهم قرآن مى یابد. ایران و جهان اسلام، پژوهش هایى تاریخى پیرامون چهره ها، اندیشه ها و جنبش ها; عبدالهادى حائرى، مشهد: مؤسسه چاپ و انتشارات آستان قدس رضوى، 1368.[ توضیح بیشتر در باره خاطرات او در فصل سوم خواهد آمد].

18- دست هاى ناپیدا(خاطرات مستر هِمفر؛ جاسوس انگلیس در کشورهاى اسلامى)، ترجمه احسان قرنى:32.

19ـ احسان یار شاطر و[دیگران]; دانش نامه ایران و اسلام شماره 5: 6946، تهران، 1356، ترجمه از مقاله:

{679-677 vol.m pp. H.laoust "Lbn  Abdal – Wahaaab" . F. }

20- D.S.Margoliouth. "Wahaaablyn:SEF.PP 618 .

21ـ شوشترى، عبداللطیف؛ تُحفة العالم و ذِیل التحفة(سفرنامه و خاطرات) 477; دنبلى، عبدالرزاق; مآثر سلطانیّة: 82.

22ـ اصفهانى، میرزا ابوطالب؛ مسیر طالبى: 409.

23ـ.فقیهى، على اصغر; وهابیان...:120 (به نقل از مجله بررسی های تاریخی شماره 4، سال 11).

24ـ صالح بن عبداللّه، عقیدة الشیخ محمدبن عبدالوهاب السلفیة: 108 و 109 به نقل از محمدبن عبدالوهاب او انتصار المنهج السلفى: 92 هامش 1; رویشد، عبدالله; الإمام الشیخ محمدبن عبدالوهاب فى التاریخ 1:38 به نقل از مقدمه کتاب «المسائل الجاهلیة...» 1:25.

25ـ أمین، احمد; زعماء الاصلاح فى العصر الحدیث: 10.

26ـ خزعل، حسین; تاریخ الجزیرة العربیة فى عصر الشیخ محمدبن عبدالوهاب 1:56.

27ـ العِجلانى، منیر; تاریخ البلاد العربیة السعودیه: 195.

28ـ صالح بن عبدالله; عقیدة الشیخ محمدبن عبدالوهاب السلفیة: 109.

حجت الاسلام عباس جعفری فراهانی / کارشناس ارشد تاریخ معاصر


یادداشت/ حجت الاسلام عباس جعفری فراهانی، بخش دوم


وهابیان،اکثر مسلمانان غیر خود را مشرِک و کافِر قلمداد نموده و حتى آن‌ها را واجب القتل دانسته، و مبارزه با مسلمانانِ مشرک و کافر! را به عنوان «جهاد در راه خدا» و در واقع نوعى اعلام جنگ به سرتاسر جهان اسلام تلقى می نمایند.




یادآوری:

در قسمت اول این نوشتار به چگونگی پیدایش وهابیت از سوی محمدبن عبدالوهاب، تحصیلات، آموزش های او و مسافرت هایش اشاره شد. اینک توجه خوانندگان گرامی را به پی گیری ادامه مباحث جلب می کنم.  

4ـ آموزش زبان فارسى و ترکى

تاریخ نویسان وهّابى در مورد این که آیا شیخ محمدبن عبدالوهاب زبان  فارسى و ترکى را آموخته است یا خیر؟ بحث هایى را در کتاب هاى خود مطرح کرده اند.از طرفى مى گویند: «آموزش زبان غیر عربى غیر از موارد ضرورت و اضطرار لازم نیست، زیرا که زبان عربى زبان سلف صالح، و قرآن و سنّت نبوى به عربى مى باشند و تعدادى از علماى سلف صالح مانند ابن تیمیه آموختن زبان غیر عربى را مکروه دانسته اند».(29)

از طرف دیگر مدعى هستند، در تألیفات شیخ محمدبن عبدالوهاب نیز آثار و نشانه هایى در مورد این مسئله وجود ندارد. آن چه باعث طرح این مسئله(آموزش زبان غیر عربى) شده است همان نقل صاحب اللُمَع الشهاب... مى باشد و قصد آن ها این بوده است که بگویند اعتقادات و مبانى فکرى محمدبن عبدالوهاب از وحى و سنّت نبوى أخذ نشده است، بلکه با مبانى فلسفى و ریاضى و صوفى و... آمیخته شده، در حالى که آثار و عقاید محمدبن عبدالوهاب با این گونه سخن ها هماهنگى ندارد.

دکتر منیر العِجلانى نیز مى گوید: «صلاح العقّاد منکر سخن صاحب لُمَع الشِهاب و... مى باشد و در اینکه محمدبن عبداالوهاب در شهرهاى فارس اقامت داشته و فلسفه و تصوف را از علماى آن جا آموخته باشد. دلیل این مسئله دو چیز است: اول: نادانى و جَهل محمد بن عبدالوهاب به لغت فارسى به طور مطلق. دوم: در آثار شیخ هیچ اثر و نشانه اى از تعلیمات فلسفى و تصوف دیده نشده است. و ادعاى اینکه محمد بن عبدالوهاب بعضى از دانستى هاى خودش(علوم فلسفه، تصوف...) را آشکار نمى کرده است نیز نوعى اتهام و هذیان گویى است». (30)

5ـ آراء و پندارها

آراء و پندارهاى محمّدبن عبدالوهاب را به شرح زیر مى توان ذکر کرد:

الف: مبارزه با شرک و خرافات و بازگشت به توحید خالص و اسلام سَلفِ صالح!(31)

محمّدبن عبدالوهّاب یکى از برنامه هاى خود را مسئله دعوت مردم مسلمان به توحید خالص! و دست برداشتن از شرک و خرافات! اعلام نمود.او در کتاب التوحید که در سال 1153 هـ.ق نوشته است، مى گوید: «من شما را به سوى توحید و یکتاپرستى فرا مى خوانم و مى خواهم شرک را کاملاً کنار بگذارید».(32)

این سخن و مانند آن که در باره توحید اظهار داشته به این دلیل است که معتقد بوده، مسلمانان در قرون گذشته به انواع خرافات و بدعت ها، آلوده شده و در عقیده و عمل و آداب و رسوم و عبادات خود از جهل و نادانى و گمراهى به امور مختلفى که از مظاهر شرک و بت پرستى است، پای بند گردیده اند. لذا او رسالت و تلاش خود را مبارزه با این خرافات و بدعت ها و استقرار توحید و یکتاپرستى مى دانست!.

وهابیان با افکار انحرافى و غلط تلاش مى کنند، پیدایش شیعه را به عبداللّه بن سبا نسبت دهند و با انواع شیوه ها این اتهام واهى را تقویت و از سخنان مستشرقان و کفّار مانند «گلدزیهر یهودى»، «دوزى»، «ولهاوزن»و... استفاده مى کنند. محمّدبن عبدالوهاب در کتابى به نام رسالة فى الرّد على الرافضة به انکار حقّانیت و اعتقادات شیعه پرداخته و مدعى مى شود که شیعه قائل به تحریف قرآن و آن را ناقص مى داند و هر کس اعتقاد به تحریف و نقص قرآن داشته باشد، کافر است.

 

البته این شعار و سخن از محمدبن عبدالوهاب و مدعیان اصلاح گرى و بازگشت به اسلام سلف صالح! به صورت کلى و در جاى خود، سخن حقّى مى باشد که مسلمانان آن روز(قرن 12 هجرى) در اکثر مناطق اسلامى گرفتار آن بودند. ولى باید دانست که محمدبن عبدالوهاب و طرف داران او، به جاى شناخت علت مشکلات مسلمانان و بدعت ها و خرافات و تلاش در جهت از بین بردن عوامل آن ها، صرفاً ادعاهایى نموده و مصمم به قبولاندن آن ها به مسلمانان شده و در عمل به جاى دعوت مسلمانان به ویژه رهبران مذهبى به وحدت و حلّ اختلافات و چاره جویى، بسیارى از معتقدات و آداب و کردار مذاهب و فِرق دیگر اسلامى، از جمله عقاید پیروان اهل بیت(ع) و شیعیان را با ذهنیّات ساختگى همراه با جمودگرایى به عنوان شرک و بت پرستى ردّ کرده و به آن ها حمله ور شدند.(33)

بدتر از همه، وهابیان، اکثر مسلمانان غیر خود را مشرِک و کافِر قلم داد نموده و حتى آن ها را واجب القتل دانستند، و مبارزه با مسلمانانِ مشرک و کافر! را به عنوان «جهاد در راه خدا» و در واقع نوعى اعلام جنگ به سرتاسر جهان اسلام و پیروان مذاهب اسلامى به غیر از پیروان مذهب حنبلى و خودشان تلقى نمودند!

محمدبن عبدالوهاب و پیروان او، توحید و شعار "لا اِله الاّ اللّه" را طورى تفسیر کردند که غیر از خودشان، موحّد دیگرى در جهان یافت نمى شد، آن ها زیارت قبور حتى قبر پیامبر گرامى"صلّى الله علیه وآله"، ساختن گنبد و بارگاه براى درگذشته گان و نذر و چراغانى براى آن ها، بوسیدن ضریح پیامبر، پیشوایان دینى و علما و بزرگان مذهبى و نماز گزاردن در کنار آن ها، توسل و شفاعت خواستن از آن ها و .... نشانه هایى از شرک و کفر قلم داد مى کردند.

محمدبن عبدالوهاب در کتاب کشف الشُّبُهات مسلمانان دیگر(غیر از طرف داران خودش) را مشرک، کافِر، بت پرست، مُرَتدّ، منافق، دشمن توحید، دشمن خدا، اهل باطل، نادان و شیطان لقب داده است. او ریختن خون و تصرف در اموال آن ها را مباح اعلام کرد.(34) اگر مسلمانان دعوت به توحید(طبق تفسیر محمدبن عبدالوهاب) را مى پذیرفتند، داخل در حریم مسلمانان و داراى أمان مى شدند و  در غیر این صورت مى بایست نابود شوند!.

محمدبن عبدالوهاب معتقد بود:«مسلمان شدن و حفظ جان و مال تنها به اداى شهادتین نمى باشد بلکه مى بایست آن چه را که خلاف صریح قرآن و سنّت نبوى"صلّى الله علیه وآله" است را ترک کنند و بر طبق گفته سلف صالح رفتار و عمل نمایند، در غیر این صورت کافر و مشرکند و جان و مال آن ها حلال مى باشد،[ باید کشته شوند] هر چند شهادتین را گفته باشند».(35) بسیارى از علماء و پیروان مذاهب اسلامى از فِرق مختلف، این قبیل تفسیر و توجیهات اعتقادت اسلامى و قرآنى توسط محمدبن عبدالوهاب و پیروانش را مطابق اصول و مستندات قرآنى و حدیثى و مبانى کلام اسلامى و سنت نبوى"صلّى الله علیه وآله" ندانسته و با آن ها مخالفت نمودند.(36)

در اولین مخالفت و مبارزه با اعتقادات محمدبن عبدالوهاب، برادرش سلیمان بن عبدالوهاب به صحنه آمد(37) و اعلام کرد: «امروز مردم به کسى(برادرش محمدبن عبدالوهّاب) مبتلا شده اند که خود را به کتاب و سنت نسبت مى دهد و از علوم آن دو، استنباط مى کند و از هرکس با او مخالفت کند، باکى ندارد و مخالفان خود را کافر مى داند، در حالى که یک نشان از نشانه هاى اجتهاد در او نیست، بلکه سوگند به خدا، حتى یک دهم از نشانه آن در او وجود ندارد، با این وضع، گفتارش در بسیارى از مردم نادان تأثیر گذاشته، پس اِنّا للّه و اِنّا الیه راجُعون».(38)

در جاى دیگر مى گوید: «امورى که وهابیان آنرا موجب شرک و کفر مى دانند و آن را بهانه مباح شدن مال و جان مسلمانان مى پندارند، در زمان ائمه اسلام به وجود آمده بود، ولى از هیچ یک از ائمه اسلام شنیده و یا روایت نشده است که مرتکبین این اعمال را کافِر یا مُرتد دانسته و دستور جهاد با آنان را داده باشند و یا اینکه بلاد مسلمانان را به همان گونه که شما مى گویید، بلاد شرک و دارالکُفر نامیده باشند».(39)

شیخ سیلمان در کتاب دیگرى به نام فَصل الخطاب فى الرّد على محمّد بن عبدالوهاب به انکار و رد افکار برادرش پرداخت، که فعلا مفقود است. مى گویند، روزى شیخ سلیمان از برادرش(محمدبن عبدالوهاب) پرسید ارکان اسلام چند است؟ او جواب داد: پنج است. سلیمان گفت: اما تو آن را شش قرار دادى!؟ چون مى گویى: هر کس از تو پیروى نکند و اعتقادات(آراء و افکار) تو را قبول نداشته باشد، کافِر است.(40) یادآور مى شوم در باره اعتقادات کلامى وهّابیان در باب توحید، قرآن و... از طرف علماى بزرگ جهان اسلام(شیعه و سنّى) کتاب هایى تألیف شده است، ولى پرداختن به ردیّه ها و مباحث آن ها با بحث تاریخى سازگار نیست.(41)

ب: مخالفت با تفسر قرآن، اجتهاد، فلسفه، عرفان و اختراعات بشرى

محمّدبن عبدالوهاب در ادامه آراء و پندارهاى خود مبنى بر بازگشت به اسلام سلف صالح و توحید خالص! با تمسّک به عقل و فلسفه، اجتهاد و مسائل عرفانى و تفسیر قرآن و سنّت نبوى"صلّى الله علیه وآله" مخالفت مى کند و با تمسّک به حدیث إنّ کلَّ بِدْعةٍ ضَلالةٌ و کلُّ ضَلالة فى النّارِ(42)این گونه کارها را «بدعت» و گمراهى دانسته و با آن ها مبارزه مى کند. در اثر این دیدگاه وهابیان به افکارى خشک و منجمد، جامد و قشرى دچار شدند و در مباحث اساسى دین مانند توحید، ایمان، حاکمیت اسلامى، توسل و شفاعت، خیرات و صدقات، اعیاد و سوگواری ها، و...، منحرف شده و از تبیین صحیح و درست آن ها واماندند و در نتیجه از تفسیر پدیده ها و اختراعات بشرى مانند تلفن، اتومبیل، برق، و وسایل ارتباط جمعى، عکاسى و... دور مانده و همه را در مراحل اولیه حرام و مبارزه با آن ها را لازم شمردند،در حالی که قرآن و اسلام با اختراعات بشرى مخالفت ندارد بلکه همه انسان ها را تشویق به کسب علم و دانش و استفاده از علوم مختلف براى بهره بردارى از ذخایر خدا دادى(نهفته در طبیعت مانند دریاها و کوه ها و...) نموده است، و علوم فلسفه، منطق، فقه و اصول، تفسیر قرآن و عرفان همه در خدمت انسان و براى رشد و کسب مقامات معنوى و رسیدن به کمال انسانى مى باشند.محمّدبن عبدالوهاب مى گوید: «ما هیچ کتابى را از بین نمى بریم مگر کتاب هایى که مردم را به عقایدشان دچار شکّ و تردید کند مانند کتاب هاى علم منطق...».(43)

وهابیان به پیروى از مکتب حنبلى و پیشواى سلفیه!(ابن تیمیّه) به فکر ایجاد حاکمیت دینى ـ عربى و به مبارزه با حاکمیت غیرعربى در جهان اسلام برخاستند و کار خود را با دعوت مردم به «پیراستن دین اسلام از انحرافات و آثار فکر غیر عرب» شروع، و در این راه با تحمل دشواری هاى فراوان و جنگ و خون ریزى و غارت مخالفان به اهداف خود دست یافتند.

حافظ وهبة(م 1378 هـ.ق) مى نویسد: «وهابیان تصویر را حرام مى دانند،... فراگرفتن علوم فلسفه و منطق را جایز نمى دانند. در میان علماى نجد، کسانى که با این علوم آشنایى داشته باشند، به ندرت مى توان یافت... اطلاعشان در معلومات تاریخى از سیره پیامبر"صلّى الله علیه وآله" و سیره خلفاى راشدین تجاوز نمى کند و به تواریخ دیگر(تاریخ قدیم و تاریخ اسلام) توجهى ندارند. از اکتشافات جدید چیزى در جزیرة العرب شناخته نیست... ».(44)

وهابیان همه امور و پدیده هاى جدیدى را که در سه قرن اول هجرى سابقه نداشت، بدعت و حرام مى دانستند!؟ مانند:فراگیرى منطق و فلسفه و علوم جدید، استعمال دخانیات، استفاده از دوچرخه(چون «اَرّابه شیطان» یا «اسب شیطان» است و به نیروى جادو و با پاى شیطان حرکت مى کند) و اختراعات جدید دیگر مانند: تلفن و تلگراف و دوربین عکاسى و اتومبیل، حق گمرک، مالیات و ... .(45) گنجانیدن درس رسم و تعلیم زبان خارجى در برنامه مدارس و همچنین جغرافیایى که در آن از گردش زمین و کُرویّت آن سخن رفته بود، مورد اعتراض علماى نجد(در سال 1349 هـ.ق که در مکه گرد آمده بودند) قرار گرفت.(46)

در مسئله اجتهاد در فروع دین، وهابیان به پیروى از ابن تیمیه(47)[ پیشواى مذهب سلفى گرى] اعتقادات شیعه در باره اجتهاد را انکار مى کنند و در واقع خودشان را مقلّد احمدبن حنبل، ابن تیمیــه و ابن قیّم مى دانند. در آثار و کتاب ها و رساله هاى وهابیان(محمّدبن عبدالوهاب و فرزندانش) اصول و شیوه هاى جدید اجتهادى و دخل و تصرف وجود ندارد و در همه مسائل به دنبال نصّ(روایت) مى روند و در صورت عدم نصّ، به سخن احمد بن حنبل به عنوان اصل ثابت اعتماد مى کنند.(48)

ملک بن عبدالعزیز در خطابه اى که در سال 1355 قمرى در مکه ایراد کرد، گفت: «مذهب ما پیروى از دلیل است و اگر یافت نشود، ما از اجتهاد احمد[بن] حنبل پیروى مى کنیم».(49) در واقع استدلال وهابیان این بود که آن چه که در زمان پیامبر اکرم "صلّى الله علیه وآله" نبوده [و بعد از سه قرن اول هجرى پدیدار شده]، بدعت و حرام مى باشد؛ مانند زیارت، توسّل به مردگان و بزرگ داشت و شفاعت خواستن، دعا و فاتحه خواندن براى مردگان، آب پاشیدن بر روى مقابر و تعمیر قبور حتى قبور پیشوایان و اولیاء خدا، ساختن مسجد در کنار قبور و تبرک و استشفاء از قبور اولیاء، آویختن بیرق و اسلحه در تکیه ها و...

و مى گویند، هیچ دلیل و نصّ معتبر در قرآن و سنت پیامبر"صلّى الله علیه وآله" و اصحاب آن حضرت در مورد مسائل مذکور وجود ندارد و لذا کسانى را که این کارها را انجام مى دادند و یا معتقد بودند به شدّت نهى مى کردند و با برخورد تند و خشن وهابیان مواجه مى شدند.(50) دیدگاه اسلامىِ صحیح[اعتقادات شیعیان و پیروان مکتب اهل بیت"علیهم السلام"] در باره مسائل ذکر شده در منابع اصیل اسلامى با ادلّه روشن و استدلال کامل بیان شده و در اینجا متعرض ردّ و پاسخ آن ها نمى شویم.(51)

نقد و ملاحظه

یکى از تفاوت هاى عمده دیدگاه وهابیان با سایر فِرق و مذاهب اسلامى این است که در مواردى که از کتاب و سنت دلیلى بر حُرمت و یا حِلیّت چیزى پیدا نشد، فِرق اسلامى(غیر وهّابى) اصل اِباحه و حِلیّت را جارى مى کنند و آن چیز یا عمل را حلال و مباح اعلام مى کنند، بنابر این موضوعات جدید مانند شرب توتون و تنباکو(دخانیات)، شرب قهوه و چاى، خوردن گوجه فرنگى و سیب زمینى، استفاده از تلگراف و تلفن و اتومبیل و هواپیما و صدها اختراع و اکتشاف جدید(که در عصر نُبوّت و رسالت پیامبر اکــــرم"صلّى الله علیه وآله" و صحابه مطرح نبوده) همه مباح مى باشند بلکه بدون استفاده از آن ها زندگى مردم با مشکل مواجه مى شود و هیچ انسان عاقلى استفاده از آن ها را ممنوع نمى کند، چه برسد به دیدگاه اسلام و قرآن.(52) در واقع این عملِ وهابیان همانند برخورد فرقه ضالّه خوارج در قرن اولیه اسلام مى باشد که با برداشت هاى خشک و مقدس مآبى به ظواهر آیات قرآنى استناد مى کردند، که انحراف و گمراهى خوارج براى همه مسلمانان آگاه و روشن بین واضح هست.(53)

ج: خلافت دینى ـ عربى و ضدّیت با حاکمیت ترکان عثمانى(54)

وهابیان با تلاش زیاد آراء و پندارهاى خود را در میان اعرابِ جزیرة العرب تبلیغ و گسترش مى دادند و شاید یکى از دلایل نفوذ و گسترش این فرقه، آمیخته شدن آراء و پندارهاى آن ها با سرنوشت اعراب و جایگاه آن ها در میان مسلمانان جهان و کشورهاى اسلامى بود. اعراب، به روشنى مى دیدند که سرنوشت آن ها به دست ترکان عثمانى افتاده است و تنها راه رهایى و آزادى و برگرداندن تسلّط اولیه اعراب[عزّت و افتخار حاکمیت اعراب امویان و عباسیان تا قبل از سقوط بغداد در سال 656 هـ.ق]،(55)  پیروى نمودن از مرام کسانى است که در فکر ایجاد قدرت جدید عرب ها مى باشند که در مرحله کنونى با دعوت و شعارهاى محمّدبن عبدالوهاب و طرف دارانش مواجه شده بودند. لذا با لبّیک گویى به دفاع از فرقه وهابیان برخاستند و بر علیه حاکمیت عثمانیان شوریدند.

وهابیان با تلاش زیاد آراء و پندارهاى خود را در میان اعرابِ جزیرة العرب تبلیغ و گسترش مى دادند و شاید یکى از دلایل نفوذ و گسترش این فرقه، آمیخته شدن آراء و پندارهاى آن ها با سرنوشت اعراب و جایگاه آن ها در میان مسلمانان جهان و کشورهاى اسلامى بود.

محمّدبن عبدالوهاب راه رسیدن یا تحقّق این هدفِ خودش را اتحاد با قدرت محمّدبن سعود(1179 م) دانست. ابتدا قبایل بدوى و اعراب پراکنده سرزمین نجد را سازمان دهى کردند و از نیروى آن ها در راه هدف تجاوزکارانه و به چنگ آوردن سلطه بر سرزمین هاى اعراب حجاز(مکّه و مدینه) و در صورت موفّقیت به سایر اماکن عربى ـ اسلامى نهایت بهره بردارى را کردند.

بعضى از اندیشمندان عرب مانند رشید رضا(م 1354 هـ.ق) جنبش وهابیان را نشانه «روحیه استقلال طلبى عرب» می داند!.(56)یکى دیگر از نویسندگان عرب(متأثّر از رشید رضا) جنبش وهابیان را به «وجدان قومى[ناسیونالیسم] عرب» تفسیر کرده است!.(57) در نتیجه نهضت و جنبش وهابیان که از نجد آغاز و گسترش یافته بود، به عنوان خطر بزرگى براى حاکمیت امپراتورى عثمانى پدیدار گشت.

سلطانِ عثمانى(سلیم سوم) از محمّدعلى پاشا(خَدیوِ مصر) براى سرکوبى دعوت و شورش وهابیان کمک خواست. او در سال 1228 هـ.ق/ 1811 م موفق شد با تصرف مرکز وهابیان(دِرعیّه) قدرت آن ها را درهم شِکَند ولى پس از چندى مجدداً سر بلند کردند و بالأخره در دهه سوم قرن بیستم میلادى(13 هجرى) پس از جنگ هاى طولانى بر جزیرة العرب مسلّط و دولت عربستان سعودى را تأسیس نمودند.(58)

در حقیقت وهابیان به پیروى از مکتب حنبلى و پیشواى سلفیه!(ابن تیمیّه) به فکر ایجاد حاکمیت دینى ـ عربى و به مبارزه با حاکمیت غیرعربى در جهان اسلام برخاستند و کار خود را با دعوت مردم به «پیراستن دین اسلام از انحرافات و آثار فکر غیر عرب» شروع، و در این راه با تحمل دشواری هاى فراوان و جنگ و خون ریزى و غارت مخالفان به اهداف خود دست یافتند. محمّدبن عبدالوهاب به آرزوى خود که رسیدن به «تشکیل دولتى دینى که خود مشاور فقهى مى باشد» نایل آمد.(59)

پس از تأسیس حکومت سعودى و توسعه قدرت وهابیان و، آن ها درصدد گسترش حکومت دینى در سرتاسر جهان عرب و کشورهاى اسلام برآمدند و با شدّت بر ضد حاکمیت عثمانى موضع گیرى کردند. وهابیان و آل سعود، حاکمیت عثمانى را غاصبِ خلافتِ مسلمانان مى دانستند و عقیده داشتند، خلافت بر مسلمانان براى همیشه حق عرب است. (60)

د: دشمنى با شیعه دوازده امامى[اسلام ناب محمّدى"ص"]

روشن است که اختلاف بین اهل سنّت و شیعیان، ریشه تاریخى و عقیدتى دارد.(61) وهابیان با افکار انحرافى و غلط تلاش مى کنند، پیدایش شیعه را به عبداللّه بن سبا(62) نسبت دهند و با انواع شیوه ها این اتهام واهى را تقویت و از سخنان مستشرقان و کفّار مانند «گلدزیهر یهودى»(63)، «دوزى»(64)، «ولهاوزن»(65) و... استفاده مى کنند. محمّدبن عبدالوهاب در کتابى به نام رسالة فى الرّد على الرافضة به انکار حقّانیت و اعتقادات شیعه پرداخته و مدعى مى شود که شیعه قائل به تحریف قرآن و آن را ناقص مى داند و هر کس اعتقاد به تحریف و نقص قرآن داشته باشد، کافر است.(66)

هم چنین او، اصل تقیّه(که شیعه معتقد است پیشوایان معصوم"علیهم السلام" در طول زندگانى خودشان براى حفظ اساس دین و اسلام در مقابل دشمنانشان استفاده مى کردند) را باطل مى شمارد و با فحش و ناسزاگویى طرف داران تقیه را کافر مى داند.(67)همین طور در باره عقیده شیعه مبنى بر عصمت امامان معصوم"علیهم السلام" مى گوید: «اثبات و ادعاى عصمت براى امامان از دروغ ها و افتراهاى شیعه است که هیچ دلیلى از کتاب و سنت و اجماع و قیاس صحیح و عقل سلیم ندارد و خدا بکشد ایشان را که چنین اعتقادى دارند».(68)

محمّدبن عبدالوهاب و طرف داران او(وهابیان) اعتقادات کلامى ـ فقهىِ صحیح و نابِ شیعه که در منابع معتبر خود آن ها را ثابت نموده و معتقد است مانند: بَداء، رجعت، مُتعه (ازدواج موقّت) کفر دشمنان امام علىّ"علیه السلام"، افضلیّت حضرت علىّ"علیه السلام"، توسّل، شفاعت، عزادارى براى امامان معصوم"علیهم السلام" و... را، باطل و بدعت می داند.(69)

در مسئله اجتهاد در فروع دین، وهابیان به پیروى از ابن تیمیه[ پیشواى مذهب سلفى گرى] اعتقادات شیعه در باره اجتهاد را انکار مى کنند و در واقع خودشان را مقلّد احمدبن حنبل، ابن تیمیــه و ابن قیّم مى دانند. در آثار و کتاب ها و رساله هاى وهابیان(محمّدبن عبدالوهاب و فرزندانش) اصول و شیوه هاى جدید اجتهادى و دخل و تصرف وجود ندارد و در همه مسائل به دنبال نصّ(روایت) مى روند و در صورت عدم نصّ، به سخن احمد بن حنبل به عنوان اصل ثابت اعتماد مى کنند.

این نوع برخورد وهابیان با اعتقادات شیعه (حداقل به عنوان یک مذهب و فرقه اسلامى) که با انواع فحش و ناسزاگویى و توهین و افتراء همراه مى باشد، نشان از عمق دشمنى و کینه آن ها با اعتقادات اهل بیت"علیهم السلام" و عقاید اسلامى بخش مهم و وسیعى از مسلمانان دارد. به ویژه این که دشمنان قسم خورده مسلمانان مانند کفّار و مشرکین و استعمارگران از این گونه سخنان بهره ها و استفاده های فراوانی مى برند و خوش حالى خود رامخفى نمى کنند!. از طرف دیگر وهابیان با این نوع برخورد با مسلمانان(شیعیان) مدعى اصلاح طلبى و جلوگیرى از کفر و شرک و نفاق و طرف دار وحدت مسلمین و پرهیز از تفرقه و دشمنى مى باشند.! فَاْعتبِروُا یا اُولى الأبصار.(70)

6ـ آثار و نوشته هاى محمّدبن عبدالوهاب

مهم ترین آثار و تألیفاتِ شیخ محمّدبن عبدالوهاب تمیمى نجدى(مؤسّس فرقه وهابیان) که منتشر شده است، به شرح زیر است:

1ـ کتاب «التوحید فیما یجب مِن حق اللّه على العبید»

این کتاب اولین اثر محمدبن عبدالوهاب مى باشد که در شهر حُریملاء هنگام اقامت نخستین، تألیف نموده است.(71) مباحث عمده این کتاب همان طورى که از نامش پیداست پیرامون معرفى توحید و مباحث شِرک و کُفر و صفات خداوند و آن چه که از حقوق خداوند بر بندگانش واجب مى باشد، تنظیم شده و براى اولین بار محمّدبن عبدالوهاب در شهر حریملاء دعوت به وهابیّت و اعتقادات خودش را به مردم مطرح نمود اگر چه بعضى از مورخین گفته اند، شیخ مطالب این کتاب را از درس هاى توحید که در شهر بصره گفته مى شد، أخذ نموده است.(72) بر این کتاب شرح ها و توضیحاتى نوشته شده، که مهم ترین آن ها فتح المجید فى شرح کتاب التوحید مى باشد، نسخه خطّى این کتاب، در کتابخانه سعودى در ریاض با شماره 465/86 موجود مى باشد.(73)

2ـ رساله «کَشْفَ الشُبُّهات»

این کتاب، پیرامون سؤال ها و شبهه هایى که مخالفین دعوت شیخ محمّدبن عبدالوهاب مطرح مى کردند، تهیه و تألیف شده است و پاسخ شبهه ها در موضوعات گوناگون ارائه گردیده که نسخه خطّى این کتاب در کتابخانه سعودى در ریاض با شماره 265/82 موجود هست و تاریخ اتمام کتابت آن، جمادى الاولى سال 1216 هـ.ق یعنى ده سال بعد از وفات مؤلف ثبت شده است.(74)

3ـ کتاب «فضایل الإسلام»

این کتاب پیرامون این است که دین اسلام توسط حضرت محمّدبن عبداللّه"صلّى الله علیه وآله" از طرف خداوند براى مردم آورده شده و بدعت نیست. نسخه خطّى این کتاب نیز در کتابخانه سعودى در ریاض با شماره 296/82 موجود است.(75)

4ـ کتاب «مختصر سیرة الرسول"صلّى الله علیه وآله"»

نسخه هاى مختلفى از این کتاب با نام هاى متفاوت و مختلف در کتابخانه ها موجود است، ولى آنچه قطعى مى باشد همین عنوان است که نسخه خطّى آن در کتابخانه سعودى در ریاض با شماره 518/86 ثبت شده است.(76)

5ـ کتاب «مجموع الحدیث على ابواب الفقه»

مباحث این کتاب در باره مسائل فقهى طبق نظرات شیخ محمّدبن عبدالوهاب مى باشد که احادیثى نیز شاهد آورده است. ابن غنام(م 1225 هـ.ق) ضمن تألیفات شیخ، آن را ذکر است.(77) نسخه خطّى این کتاب با شماره 186/82 در کتابخانه سعودى در ریاض موجود است.(78)

6ـ کتاب «رسالة فى الرّد على الرافضة»

در این کتاب محمّدبن عبدالوهاب با طرح مباحثى مانند: خلافت، ارتداد خلفا، نقص قرآن، تقیّه، امامت معصومان"علیهم السلام"، عصمت، رجعت و... به انکار و ردّ اعتقادات شیعیان دوازده امامى مى پردازد که معمولاً با توهین و افتراء همراه است و اتهامات زیادى را به شیعه نسبت، و همه را کافِر و مشرک مى داند! این کتاب با کمال تأسف! براى چندمین بار توسط دانشگاه امام محمّد بن سعود در ریاض در ضمن مؤلفات شیخ محمّدبن عبدالوهاب در 56 صفحه منتشر گردیده است.(79)

7ـ کتاب «رسالة ثلاثة الاُصول و ادّلتها»

این با عناوین مختلف در سال هاى 1338 هـ.ق 1340 هـ.ق و 1345 هـ.ق منتشر شده و مباحث آن پیرامون اصول اعتقادات هر مرد و زن مسلمانى تنظیم گردیده و نسخه خطّى آن با شماره 269/86 در کتابخانه سعودى در ریاض موجود است.(80)

8ـ کتاب «القواعد الأربع»

این کتاب پیرامون اختلاف و تفاوت مسلمان و مشرک نوشته شده و نسخه خطّى آن با شماره 269/86 در کتابخانه سعودى در ریاض موجود است.(81)

در اولین مخالفت و مبارزه با اعتقادات محمدبن عبدالوهاب، برادرش سلیمان بن عبدالوهاب به صحنه آمد و اعلام کرد: «امروز مردم به کسى(برادرش محمدبن عبدالوهّاب) مبتلا شده اند که خود را به کتاب و سنت نسبت مى دهد و از علوم آن دو، استنباط مى کند و از هرکس با او مخالفت کند، باکى ندارد و مخالفان خود را کافر مى داند، در حالى که یک نشان از نشانه هاى اجتهاد در او نیست، بلکه سوگند به خدا، حتى یک دهم از نشانه آن در او وجود ندارد، با این وضع، گفتارش در بسیارى از مردم نادان تأثیر گذاشته، پس اِنّا للّه و اِنّا الیه راجُعون».

9ـ کتاب «مسائل الجاهلیة»(82)

این کتاب پیرامون مسائلى است که پیامبر"صلّى الله علیه وآله" با آداب و رسوم جاهلى مخالفت نموده است. نسخه خطّى آن در کتابخانه هاى شخصى موجود است ولى نسخه هاى چاپ شده فراوانى یافت مى شود.(83)

10ـ کتاب «المفید المستفید فى کُفر تارک التوحید»

این کتاب را محمّدبن عبدالوهاب در جواب برادرش سلیمان بن عبدالوهاب براى اهالى عُیَیْنه فرستاد.(84)

11ـ [مجموعة] «الخُطب المنبریة»

این کتاب مجموعه خطابه ها و منبرهاى محمّدبن عبدالوهاب مى باشد که اعتقادات خودش را براى مردم و طرف دارانش بیان نموده و توسط دانشگاه امام محمّد بن سعود در ریاض در 291 صفحه منتشر گردیده و نسخه خطّى آن با شماره 525/86 در کتابخانه سعودى در ریاض موجود است.(85) لازم به توضیح نیست که در نسبت دادن بعضى از کتاب هاى ذکر شده و ذکر نشده دیگر به محمّدبن عبدالوهاب، ابهام و تردید وجود دارد.(86)

7ـ مرگ محمد بن عبدالوهاب

محمدبن عبدالوهاب در سال 1206 هـ. ق پس از عمر نسبتاً طولانى(حدود 92 سال) و تأسیس فرقه وهابیان با آراء و پندارهاى باطل و منحرف از عقیده و اسلام سَلَفِ صالح و دخالت در انواع جنایات از قتل، تجاوز، سرقت و غارت اموال مسلمانان(شیعه و سُنّى) و تخریب اماکن مقدسه و عتبات عالیات کربلا و نجف و... گرفتار منتقم حقیقى شد. یکى از موّرخین تاریخ، مرگ محمدبن عبدالوهاب را به حساب ابجد چنین گفته است: «بَدأ هَلاک الخَبیث؛1206».(87)

8ـ فرزندان او

از محمدبن عبدالوهاب چهار پسر به نام هاى: عبدالله، حسن، حسین و على باقى ماند که همه آن ها به نشر و تبلیغ فرقه وهابیان پرداختند. از فرزند بزرگ(عبدالله) دو پسر به نام هاى سلیمان و عبدالرحمان باقى ماند. سلیمان در تبلیغ آراء وهابیان بسیار متعصّب بود. او در سال 1233 هـ . به دست ابراهیم پاشا کشته شد و عبدالرحمان نیز به مصر تبعید گردید و در آن جا درگذشت. فرزندان محمدبن عبدالوهاب، در دربار آل سعود معروف به آل الشیخ هستند و همواره تاکنون مورد احترام شاهان سعودى بوده و هستند و سِمَت مفتى بزرگ عربستان از میان آنان انتخاب مى شود.(88)

خلاصه و نتیجه

از مجموع آن چه تا کنون گفته شد، نتایج زیر به دست مى آید:

1ـ پیدایش فرقه وهابیان توسط محمّدبن عبدالوهاب نجدى در نیمه دوم قرن دوازده هجرى واقعیتى انکارناپذیر است. محمّدبن عبدالوهاب با مطالعه و تحقیق در اعتقادات و رفتار مردم مسلمان سنى و شیعه ساکن در مناطق نجد، درعیّه، حُریملاء، مکّه، مدینه، أحساء، قَطیف، بصره(عراق)، و... به این نتیجه رسید که بسیارى از اعتقادات و رفتار مردم با آیات قرآن و اصول گفته شده از زبان صحابه پیامبر"صلّى الله علیه وآله" و تابعین مخالفت دارد و لذا تصمیم گرفت عقیده خودش را، علی رغم مخالفت بزرگان و علمای اسلامی و از جمله  پدر، برادر و... اعلام کند و این کار را با زحمت و مشکلات زیاد شروع نمود و بعدها با کمک آل سعود ادامه یافت.

2ـ گفته می شود، محمّدبن عبدالوهاب با حافظه و هوش فراوان! و جدّیت زیاد تحصیلات خودش در فقه، اصول، حدیث، کلام و تفسیر، تاریخ و سیره را نزد علماء و شخصیت هایى که در زادگاه او بودند مانند پدرش و... فراگرفت و تألیفات شیخ احمدبن تیمیّه را فراوان مطالعه و استنساخ مى کرد که گفته می شود هم اکنون این آثار در موزه بریتانیا موجود است.(89)

3ـ محمّدبن عبدالوهاب براى افزایش اطلاعات خودش، مسافرت هاى فراوانى به خارج از زادگاهش صورت داد. در باره مسافرت او به بیرون از جزیرة العرب مانند عراق، ایران و شام اختلاف وجود دارد و نمى شود نظر قطعى در مورد مسافرت او به ایران ابراز نمود، گرچه بعضى از مورّخین و سفرنامه نویس ها مانند مِستر هِمفرى و عبداللطیف خان شوشترى و...ذکر کرده اند.

4ـ محمّدبن عبدالوهاب پس از اعلام دعوت خودش شروع به تألیف کتاب و رساله نمود، مانند کتاب التوحید فیما یجب مِن حق اللّه على العبید و کتاب کشف الشُبهات و... که تکیه گاه فقهى، حدیثى او فقه احمدبن حنبل و تکیه گاه اعتقادى، کلامى او سیره و روش احمدبن تیمیّه و ابن قیّم الجوزیة و... بود. یکى از مهم ترین اهداف او احیاء توحید خالص و سنّت سَلف صالح! عنوان شد، اگر چه ادعاهاى او در همان زمان رد گردید و علماى زیادى به مخالفت با افکار و اندیشه هاى او برخاستند، ولى با سماجت و پى گیرى، طرف داران زیادى پیدا نمود. بخش دیگرى از افکار و اندیشه هاى محمّدبن عبدالوهاب را ضدیّت و مخالفت با اعتقادات شیعه دوازده امامى تشکیل مى دهد.

5ـ تأثیرپذیرى و یا ضدیت و دشمنی محمّدبن عبدالوهاب از علماء و شخصیت هاى دیگر و گرایش ها و حکومت هاى ترکانِ عثمانى در آناتولى و کشورهاى اسلامى و حاکمیت شیعیان صفوى در ایران و... نیز بحثى است که مطرح شده است. همین طور تأثیراتى که ممکن است بیگانگان و استعمارگران در افکار و اندیشه هاى او گذاشته باشند. زیرا هدف آن ها اختلاف افکنى میان مسلمانان، فرقه سازى و... مى باشد و از این طریق به اهداف پلید استعمارى و شیطانی خود نایل مى شوند.(90)

پی نوشت ها:

28ـ صالح بن عبدالله; عقیدة الشیخ محمدبن عبدالوهاب السلفیة: 109.

29ـ ابن تیمیة، احمد; اقتضاء الصراط المستقیم: 204 به نقل از عقیدة الشیخ محمدبن عبدالوهاب السلفیة:110.

30ـ العجلانى، منیر; تاریخ البلاد العربیة السعودیة: 200 به نقل از عقیدة الشیخ محمدبن عبدالوهاب السلفیة: 111 و 112.

31ـ وهّابیان، احمدبن عبدالحلیم الحرّانى معروف به ابن تیمیه(661 ـ 728 هـ) را احیاء کننده سلف صالح! مى پندارند و با تعبیراتى مانند «شیخ الإسلام ـ محیى الشریعة ـ محیى السنة» از او تجلیل مى کنند. واقعیت این است که این القاب و ادعاها دروغ و باطل مى باشد، زیرا احیاء کننده شریعت و سنت شایسته کسى است که با سیره و روش و سنت پیامبر(ص) و صحابه راستین ایشان در طول قرنهاى قبلى(7 قرن قبل) مخالفت نکرده باشد در حالى که ابن تیمیه در اکثر اعتقادات خود با آن ها مخالفت ورزیده، مانند زیارت قبور پیامبران و توسّل و شفاعت خواستن و ... در این باره، توضیحات بیشترى در فصل هاى بعدى خواهد آمد.

32ـ الأمین العاملى، محسن; کشف الارتیاب عن[فى]أتباع محمدبن عبدالوهاب: 8.

33ـ یادآورى این مطلب لازم است که مسئله اصلاحات مذهبى و برطرف کردن خرافات که داعیه وهابیان است، هرگز از مرحله ادعا تجاوز نکرده و در نهضت وهابی گرى، کارى که به توان آن را «اصلاح» نامید، صورت نگرفته است. تنها کارى که محمدبن عبدالوهاب(رهبر مذهبى وهابیان) و پیروان خشک و خشن و جامد وى انجام دادند، این بود که به نام اصلاحات مذهبى، شکاف تازه اى میان مسلمانان ایجاد کرده و به بهانه هاى کوچک(مانند: حرمت سوگند خوردن به پیغمبر و حرمت زیارت قبر آن حضرت و حرمت شفاعت خواستن و حرمت نامیدن آن حضرت به عنوان «سیّدنا» و مسائلى از این ردیف) اکثریت قاطع مسلمانان جهان را از دایره اسلام خارج ساختند و جان و مال و ناموس آنان را مباح دانستند. به علاوه در محیط قدرت و حکومت خود، آزادى فکر را که از ارکان اجتماعى آیین مقدس اسلام است، از بین بردند و با شعار: إمّا الوهّابیة و إمّا السیف(یا وهابی گرى و یا شمشیر) مسلک خود را به صورت یک اعتقاد اجبارى در آوردند و خلاصه به نام مذهب و به عنوان اصلاحات، برادر کشى و جمود فکرى را در یک قسمت از جامعه اسلامى ترویج کردند و از این راه کمکى بس ارزنده به پیشرفت هدف هاى استعمار غربى تقدیم داشتند.](آیت الله  خامنه اى، سیّد على; مسلمانان در نهضت آزادى هندوستان: 35، پاورقى].

34ـ فقیهى، على اصغر; وهابیان... : از ص 135 تا 176. [لازم به ذکر مى باشد که کتاب کشف الشُبهات با قطع جیبى در 60 صفحه منتشر شده است].

35ـ محمدبن عبدالوهاب; کتاب التوحید: 2 تا 78; محمدبن عبدالوهاب; کشف الشبهات:46.

36ـ اسامى کامل نویسندگان و کتاب هاى آن ها، در ضمیمه پایانى (کتاب نامه وهابیت) آمده است.

37ـ دحلان، احمدبن زینى; الفتوحات الإسلامیة 2: 357، العقّاد، محمود عباس; الإسلام فى القرن العشرین: 129.

38ـ سلیمان بن عبدالوهاب; الصواعق الالهیّة فى الرد على الوهابیة،: 7.

39ـ الصواعق الإلهیة فى الرد على الوهابیة: 38; العقّاد، عباس محمود; الإسلام فى القرن العشرین: 126. سبحانى، جعفر; آیین وهابیت: 23.

40ـ دَحلان، احمدبن زینى; الدرر السنیّة فى الرد على الوهابیة: 39 به نقل از وهابیان...: 203. لازم به ذکر است طبق گزارش های تاریخی، محمدبن عبدالوهاب در برخورد با مخالفین خودش با شدّت عمل زیادى رفتار مى کرد!.

41ـ خوانندگان محترم به مطالعه ضمیمه پایانى(کتاب نامه وهابیت) مراجعه نمایند.

42ـ ابن حنبل، احمد; المسند 3: 310; سعید، امین; تاریخ الدولة السعودیة من محمدبن سعود ... عبدالعزیز 1: 45; به نقل از جنبش هاى اسلامى معاصر: 165.

43ـ موثقى، احمد; جنبش هاى اسلامى معاصر: 166.

44ـ وهبة، حافظ; جزیرة العرب فى القرن العشرین: 150.

45ـ فقیهى، على اصغر; وهابیان...: 377.

46ـ موثقى، احمد; جنبش هاى اسلامى معاصر: 167; وهبة، حافظ; جزیرة العرب فى القرن العشرین: 145.

47ـ شرح حال او در فصل هاى بعدى خواهد آمد.

48ـ فقیهى، على اصغر; وهابیان...: 182; به نقل از جزیرة العرب فى القرن العشرین: 148.

49ـ مُغنیّة، محمد جواد; هذه هى الوهابیة: 103 به نقل از وهابیان...: 182.

50ـ سبحانى، جعفر، آیین وهابیت: 39 تا 329; فقیهى، على اصغر; وهابیان...: 188.

51ـ علاقه مندان به کتاب نامه وهابیت(ضمیمه پایانى) مراجعه نمایند، مهم ترین و بهترین آن ها عبارتند از: البراهین الجلیة فى رفع تشکیکات الوهابیة، کشف الإرتیاب عن[من] أتباع محمدبن عبدالوهاب، بحوث مع اهل السنة و السلفیة.

52ـ لازمه این فکر، کامل نبودن دین اسلام و معارف دینى آن است که قرآن صریحاً آن را رد و عنوان مى کند که مکتب اسلام، دینى کامل و جامع مى باشد که تا قیامت جواب گوى نیازهاى بشر هست و جواب گویى به نیازهاى بشر، تنها راه حلش، بحث اجتهاد شیعه مى باشد. اجتهادى که مجتهدان واقعى با تسلّط و احاطه به مقتضیات زمان و مکان بتوانند از منابع اصیل اسلامى(قرآن و سنت) و با کمک اجماع و عقل، احکام مورد نیاز انسان ها را پاسخ گو و اداره جامعه اسلامى را عهده دار گردند، چنان که در نظام جمهورى اسلامى ایران بعد از پیروزى انقلاب اسلامى در سال 1357 هـ.ش  چنین شد.

53ـ جهت اطلاع بیشتر به «خوارج در تاریخ / یعقوب جعفرى; خوارج از دیدگاه نهج البلاغه / حسین نورى; خارجی گرى / محمود صلواتى; الخوارج، اوّل الفرق فى تاریخ الإسلام / ناصر العقل» مراجعه شود.

54ـ امپراطورى ترکانِ عثمانى در حدود سال 700 هـ 1300 م در آناتولى بر ویرانه هاى کشور سلجوقیان و در قلمرو روم شرقى با تصرف قسطنطنیه در سال 1453 م توسط سلطان محمّد دوم معروف به «فاتح» به صورت یک امپراطورى بزرگ درآمد. ابتدا دولتِ ترکان به آسیاى صغیر محدود مى شد، کم کم گسترش یافت و در قرن شانزدهم، ترکانِ مسلمان عثمانى بر تمام مناطق عرب زبان آسیا و شمال آفریقا و جنوب شرقى اروپا مسلّط شدند!. تسلّط بر اعراب با فتح مصر در سال 923 هـ 1517 م توسط سلطان سلیم اوّل، قدرتمندترین سلطان عثمانى شروع شد سپس با فتح عراق و شامات، سلطان سلیم توانست مالک الرقاب جهان عرب شود و کلید خانه کعبه توسط شریف مکه به او تسلیم، و لقب «خادم الحرمین الشریفین»! را نیز دارا گردید. به این ترتیب قلب جهان اسلام(مکه) و شهرها و مراکز مهم: بیت المقدّس، دمشق و بغداد در انقیاد امپراطورى بزرگ عثمانیان قرار گرفت که مرکز آن ها استانبول در آناتولى بود. سلاطین عثمانى خود را پیرو اسلام و مذهب سنّى مى دانستند و حکومت آن ها، مذهبى بود و به همین جهت، اعراب(مسلمانان سنّى مذهب) علیرغم ملیّت هاى مختلف مخالفت نکردند(شاید توان مخالفت نداشتند) بلکه به حمایت برخاستند و با کمک اسیران تازه مسلمان، بهترین ارتش رزمنده و جنگ جوى سلطان را تشکیل دادند، تا اینکه در قرن نوزدهم و اوائل قرن بیستم، اعراب، با تغییر و تحولات جدید اروپا و رشد و گسترش افکار ناسیونالیستى از یک طرف و ضعف و سستى سلاطین عثمانى از طرف دیگر، زمزمه هاى مخالفت و اعتراض را سر دادند.[ نقل از بررسى پدیده ناسیونالیسم در جهان عرب:36].

55ـ نگاه و تفسیر اندیشمندان عرب در مورد اسلام و قومیّت مختلف است، بعضى اسلام حقیقى را اسلام عربى و از میان دوره هاى تاریخ عرب، حاکمیت و سلطه امویان را اوج نفوذ و سلطه اعراب بر جهان اسلام(مسلمانان) مى دانند. یعنى اُمویان با تأسیس نظام مُلک و سلطنت و اختصاص آن به اعراب، نوعى نظام اشرافیت عربى را تحقق بخشیدند و مدعى برترى نژاد عرب بر تمامى مسلمانان و انسان هاى جهان شدند، لذا مسلمانان غیر عرب را به عنوان مَوالى پذیرفتند و انواع تبعیض ها و خواری ها را در مورد آنان اعمال مى نمودند. دوران حاکمیت عباسیان در نگاه و تفسیر متفکران عرب نیز متفاوت است، مراحل نخستین آن، شاهد برابرى و همکارى اقوام گوناگون مسلمان عرب و غیرعرب بود و فرمان روایان کمتر تبعیض روا مى داشتند و حتى ایرانیان بیش از عرب ها در دستگاه خلافت منزلت داشتند تا اینکه عرب ها به فکر برترى جویى و نفوذ افتادند، ولى موفق نشدند و نوبت به سلطه و قدرت ترکان در دستگاه خلافت افتاد و جنبش هاى استقلال طلبانه در ایران و مناطق عرب نشین زیاد شد و سرانجام با حمله مغولان، خلافت عباسیان سرنگون گردید و فترتى طولانى(حدود 7 قرن) بر عرب ها حاکم شد که نشانه اوج خوارى و ذلّت و سرشکستگى عرب نامیده شده است.[رجوع شود به سلیمان موسى؛ الحرکة العربیة: 9(دارالنهار، بیروت، 1970 م)].

56ـ عنایت، حمید; سیرى در اندیشه سیاسى عرب: 8.

57ـ البطریق، یونس احمد، الدعوة القومیة فى المجتمع العربى: 28 به نقل از پیشین: 9.

58ـ در مورد چگونگى تسلّط وهابیان(پس از اتحاد با آل سعود) بر جزیرة العرب در فصل هاى بعدى(سوم) توضیحات مفصلى خواهد آمد.

59ـ یار شاطر، احسان [و دیگران]; دانش نامه ایران و اسلام: 695. به نقل از جنبش هاى اسلامى معاصر: 172.

60ـ ستودارد، لوتروپ; عالم نو اسلام یا امروز مسلمانان: 290 به نقل از جنبش هاى اسلامى معاصر: 172.

61ـ شیعه با دلایل فراوان معتقد است که پیامبر گرامى"ص" در طول حیات خودشان در موارد مکرّر حقّانیت و افضلیّت حضرت على بن ابى طالب"علیه السلام" را به عنوان پیشوا و رهبر مسلمانان به آن ها یادآور شدند مانند داستان اِنذار، حدیث امّ سَلمه در باره علم و عصمت امام على"علیه السلام"، لیلة المبیت و بالأخره داستان عید غدیر خمّ و صدها حدیث و نمونه دیگر که در منابع تاریخى، تفسیرى و حدیثى ثبت و ضبط است و بسیارى از آن ها را راویان اهل سنت نیز روایت وتأکید کرده اند. [علاقه مندان به کتب معتبر مانند: الغدیر فى الکتاب و السنة و الأدب / علامه امینى; نهج الحق و کشف الصدق و منهاج الکرامة فى إثبات الامامة / علامه حلّى; غایة المرام / بحرانى; عبقات الأنوار / میر حامد حسین هندى; شیعه در اسلام / علامه طباطبایى و... مراجعه نمایند].

62ـ جهت اطلاع بیشتر از داستان عبداللّه بن سبأ به اثر ماندگار مرحوم علامه سید مرتضى عسکرى(ره) با عنوان «عبداللّه بن سبأ و اساطیر أخرى» که با عنوان «عبدالله بن سبأ و افسانه هاى دیگر تاریخى» به فارسى ترجمه شده، مراجعه شود.

63ـ Goldziher، مستشرق مجارستانى(م. 1921 م) که به دشمنى با اسلام معروف و از جمله آثار او، «تاریخ مذاهب تفسیر اسلامى» و «العقیدة و الشریعة فى الاسلام» مى باشد. [موسوعة المستشرقین: 197].

64ـ Dozy، مستشرق هلندى(م. 1883 م) از جمله آثار او «تاریخ مسلمى اسبانیا حتی غزو المرابطین للآندلس» و... مى باشد.[ موسوعة المستشرقین: 259].

65ـ Wellhausen، مستشرق آلمانى(م. 1918 م) از جمله آثار او، «بقایا الوثنیة العربیة» و «الدولة العربیة و سقوطها» و... مى باشد. [موسوعة المستشرقین: 408].

66ـ محمّدبن عبدالوهاب; رسالة فى الرد على الرافضة: 14.

67ـ همان: 20.

68ـ  همان: 27.

69ـ محمدبن عبدالوهاب; رسالة فى الرد على الرافضة، مکة المکرمة، مرکز البحث العلمى و احیاء التراث الإسلامى، 1400 هـ.

70ـ سوره حشر / 2.

71ـ العُثیمین، عبداللّه; الشیخ محمّدبن عبدالوهاب، حیاته و فکره: 81.

72ـ عبدالرحمن بن حسن; الدُرر السنیّة 9: 225 به نقل از عقیدة الشیخ محمّدبن عبدالوهاب السلفیة: 120.

73ـ صالح بن عبداللّه; عقیدة الشیخ محمّدبن عبدالوهاب السلفیة: 121.

74ـ همان: 122.[ لازم به ذکر مى باشد که این کتاب، رساله کوچکى در قطع کتاب جیبى مى باشد].

75ـ همان: 122.

76ـ همان: 123.

77ـ ابن غنّام، حسین; روضة الأفکار و الأفهام لمُرتاد حال الإمام و تعداد غزوات الإسلام 1: به نقل از عقیدة الشیخ محمّدبن عبدالوهاب السلفیة: 124.

78ـ صالح بن عبداللّه; عقیدة الشیخ محمّدبن عبدالوهاب السلفیة: 124.

79ـ  همان: 128.(محمدبن عبدالوهاب، رسالة فى الرد على الرافضة، مکة المکرمة، مرکز البحث العلمى و احیاء التراث الاسلامى، 1400 هـ.ق).

80ـ همان: 132.

81ـ  همان: 133.

82ـ نام کامل این کتاب «المسایل التى خالف فیها رسولُ اللّه(ص) أهل الجاهلّیة» مى باشد.

83ـ همان: 133. قبلاً گذشت که، یکى از کسانی که در برابر محمّدبن عبدالوهاب و عقاید او به مخالفت برخاست، برادرش سلیمان بود. او دو کتاب به نام هاى «الصواعق الإلهیة فى الرد على الوهابیة» و «فصل الخطاب فى الرد على محمّدبن عبدالوهاب» نوشت که کتاب اول مکرّر چاپ شده است، ولى متاسفانه کتاب دوم مفقود مى باشد.

84ـ همان: 134.

85ـ همان: 145.

86ـ همان: 145.

87ـ ابن غنّام، حسین; روضة الأفکار و الأفهام لمُرتاد حال الامام و تعداد غزوات الإسلام 2: 154; دحلان، احمدبن زینى; الدرر السنیة فى الرد على الوهابیة: 20 به نقل از عقیدة الشیخ محمدبن عبدالوهاب السلفیة: 146; دحلان، احمدبن زینى; سرگذشت وهابیت، ترجمه: ابراهیم وحید دامغانى: 14.

88 دحلان، احمدبن زینى; الدرر السنیة فى الرد على الوهابیة: 53; فقیهى، على اصغر; وهابیان...: 210; سرگذشت عربستان: 123.

89ـ صالح بن عبدالله، عقیدة الشیخ محمدبن عبدالوهاب السلفیة: 77.

90ـ در بخش هاى آینده در باره این مباحث، مطالبى کافى، ارائه خواهد شد.

حجت الاسلام عباس جعفری فراهانی


یادداشت/ حجت الاسلام عباس جعفری فراهانی، بخش سوم


آراء و اندیشه هاى ابن تیمیه و جریان سلفى گرى، که توسط او و شاگردانش در قرن هفتم و هشتم هجرى در منطقه شام و رشد گسترش پیدا کرد؛ سنگ بناى سخنان، فعالیت ها و عملکرد شیخ محمدبن عبدالوهاب نجدى در قرن دوازدهم هجرى محسوب مى شود.





بخش سوم

ریشه هاى فرهنگى ـ تاریخى

اشاره

در قسمت های اول و دوم این مقاله، به شرح زندگی محمدبن عبدالوهاب(موسس فرقه وهابیت)، مسافرت ها و تألیفات، آراء و پندارهای او پرداخته شد. در این قسمت از مقاله، نگاهی به ریشه های فرهنگی – تاریخی وهابیت تکفیری می اندازیم که با هم پی می گیریم.   

1ـ جریان سلفى گرى در شام

جریان سلفى گرى در شام به عنوان اولین عامل و ریشه تاریخى ـ فرهنگى آشکار پیدایش فرقه وهابیان محسوب مى شود. این جریان با ظهور شخصیّتى به نام احمد بن عبدالحلیم الحَرّانى الدِمَشقى معروف به « ابن تیمیه » از علماى حنبلى که در سال 661 هجرى در شهر حَرّان(1) متولد گردید، آغاز و طرف داران او، آن را ادامه دادند. او در سن هفت سالگى هم زمان با هجوم مغولان، به همراه خانواده اش به دِمَشق(از شهرهاى شام) فرار کردند. از نوجوانى به فقه رو آورد تا این که در بیست سالگى، پس از فوت پدرش، فقه حنبلى را تدریس مى کرد. گفته می شود، با توجه به علاقه، جدّیت و حافظه قوى که داشت به سرعت توانست اکثر علوم متداول و مرسوم، مانند فقه، حدیث، کلام، تفسیر، فلسفه، ریاضیات، ملل و نحل و ادیان را فرا بگیرد.(2)

او در سال 691 هـ.ق به حجّ رفت و پس از بازگشت، کتاب «مناسک الحج» را نوشت و به خیال خود، بدعت هاى آن را روشن کرد!. مجلس درس و بحث او با ابراز آراء جدید و مخالف فرقه هاى اسلامى، موجب اعتراض و مخالفت علماء و مردم قرار می گرفت.(3) ابن تیمیه متأثر از احمدبن حنبل(م241 هـ.ق) بود که به ظواهر آیات قرآن توجه داشت. بخشى از آراء ابن تیمیه در مخالفت با عقاید شیعه امامیه بود.

او کتاب منهاج السّنة النبویّة فى رد [نقض] کلام الشیعة و القدریة(4) را در پاسخ علامه حِلّى (م 726 هـ.ق) و از علماى بزرگ شیعه و صاحب کتاب منهاج الکرامة فى اثبات الإمامة نوشت. ابن تیمیه به جهت ابراز آراء مخالف با علماى اسلامى مدتى در شام، زندانى شد و نیز به مدت هفت سال به مصر، تبعید و صدمات و رنج هاى فراوانى را متحمّل گردید.(5)

پس از بازگشت به شام، شروع به مناظره، تألیف و تصنیف کتاب و رساله حتى در حبس نمود. به طورى که آثار او را تا سیصد جلد هم گفته اند. بالأخره او در سال 728 هجرى در زندان دمشق درگذشت.(6)واکنش جامعه اسلامى و علماى اهل سنت در برابر افکار و نظریات ابن تیمیه به دو صورتِ نوشتن کتاب و رساله در مخالفت با آراء او و صدور فتوى به تفسیق و تکفیر و بدعت گذارى او صورت می گرفت.

از جمله کتاب ها و رساله هایى که در رد او نوشته اند، مى توان آثار ذیل را نام برد:1ـ شفاء السِقام فى زیارة خیرالأنام،(7) تألیف: تقى الدین السُبْکى(م 756 ق)؛2ـ الدرّة المضیّة فى الردّ على ابن تیمیة، تألیف: کمال الدین زملکانى(م 727 ق)؛3ـ المقالة المرضیّة فى الردّ على ابن تیمیة، تألیف: تقى الدین الأخنایى(م 763 ق)؛4ـ التحفة المختارة فى الردّ على منکرى الزیارة، تألیف: تاج الدین المالکى(م 734 ق)؛5ـ دفع الشُبَهِ عنِ الرسول«صلّى الله علیه وآله» و الرسالة، تألیف: تقى الدین الحصنى الدمشقى(م 829 ق)؛6ـ وفاء الوفاء بأخبار دار المصطفى[ص]، تألیف: السمهودى المصرى(م 911 ق)؛7ـ الجوهر المنظّم، تألیف: شهاب الدین محمدبن حَجَر الهیثمى(م 973 ق).(8)

ابن کثیر(م 774 هـ ق) مى گوید: «عده اى از فقهاء، پس از اطلاع از آراء ابن تیمیه خواستار احضار او به مجلس قاضى جلال الدین حنفى شدند، ولى او حاضر نشد، بلکه نظرات و افکار خودش را در پاسخ اهالى شهر حماۀ شام با عنوان رسالة الحمَویّة الکبرى تنظیم و ارسال نمود. ]مطالب این کتاب بر ضدّ فرقه اشاعره و علم کلام بود[ ...».(9)

عده اى با عنوان طرف دار و شاگرد ابن تیمیه، به تبلیغ و تعریف او پرداخته و به او به عنوان فقیه و مجتهدى مستقل نگاه مى کردند و عده اى از علما و فقها، نیز در مقابل او موضع گیرى و به بحث با او مى پرداختند، ولى نتیجه اى نداشت. در مسائل اجتماعى نخستین بار در سال 693 ق در مورد قضیه مردى نصرانى که متهم به ناسزاگویى به پیامبر«صلّى الله علیه وآله» شده بود، دخالت کرد؛ و کتابى با عنوان الصارم المسلول على شاتم الرسول[ص] در دفاع از شخصیت پیامبر اکرم«صلّى الله علیه وآله» و وجوب قتل ناسزا گو(مسلمان و کافر) و.... نگاشت او موجب زندانى شدن او شد.

جنبش وهابیان از خلافت ترکان عثمانى راضى نبودند و روحیه برترى جویى اعراب(ناسیونالیسم) آن را نمى پذیرفت با تمام توان تلاش نمودند تا حداقل حاکمیت مستقلى عربى را بر جزیرة العرب ایجاد کنند و اداره امور عقیدتى، فرهنگى، سیاسى و... به دست اعراب قرار گیرد و واقعیت تاریخى نشان مى دهد که جدیّت زیادى از خود نشان دادند و توانستند پس از زحمات فراوان و حمایت استعمار غربى به هدف خود نایل شوند.

ابن تیمیه خودش را مجتهد و فقیه مى دانست و به خاطر استعداد فراوان!، دچار عجب و غرور گردید و آرایى برخلاف فقهاى مشهور و مسلّم شیعه و سنّی، اعلام و بر نظرات آنان خرده گرفت و بر خلاف اجماع مسلمانان سخن گفت!.معروف است که اصحاب پیامبر«صلّى الله علیه وآله» مانند عمربن الخطّاب(خلیفه دوم) و علىّ بن ابى طالب«علیه السلام» را تخطئه و عثمان بن عفّان(خلیفه سوم) را مال دوست مى خواند.(10) در سخنان خود تند بود و کلماتى دور از ادب را به زبان جارى مى کرد!.(11)

ابن تیمیه در زمینه فعالیت هاى سیاسى مانند لشکر کشى ملک منصور، به ارمنستان صغیر در سال 698 هـ. و حمله مغولان در سال 699 هـ. شرکت داشت و مردم را به مقاومت و جهاد تشویق و نیز شخصاً در لشگرکشى ممالیک، بر ضد شیعیان فعالیت می کرد.(12)ذهبى که از نویسندگان بزرگ قرن هشتم و معاصر او مى باشد، در نامه اى دوستانه، ابن تیمیه را در فساد و انحراف و گمراهى همانند حجّاج بن یوسف ثقفی معرفى مى کند.(13)

حافظ وَهبْة(م 1378 ه.ق) از نویسندگان وهابى، آراء و پندارهاى ابن تیمیه (پیشوای سلفى ها) را در چهار مسئله خلاصه نموده است:

«1ـ بازگشت به کتاب خدا و سنت پیامبر«صلّى الله علیه وآله» و پیروى سَلَف صالح(14) (صحابه و تابعین) در فهمیدن آیات و روایات مربوط به توحید و صفات خدا و دورى کردن از راه و روش فلاسفه، متکلمان و صوفیان.

2ـ مبارزه و جنگ با بدعت ها و منکرات، به ویژه با چیزهایى که موجب شرک مى باشد مانند: دست گذاشتن بر قبر و اقامه ى نماز در نزد قبور و حاجت خواستن از مردگان در گور و... .3ـ مبالغه نکردن و غلّو نکردن درباره مقام پیامبر«صلّى الله علیه وآله».4ـ اعتقاد به اینکه بابِ اجتهاد باز است... که ابن تیمیه در طول زندگانى خودش در راه آن ها تلاش و فعالیت نمود و بعدها محمدبن عبدالوهاب(مؤسس فرقه وهابى ها) دعوتش را در نجد، بر اساس آن شروع نمود».(15)

آراء و پندارهاى تفرقه انگیز و گمراه کننده ابن تیمیه در منطقه شام(سوریه فعلى) توسط طرف داران و شاگردان او از جمله، شمس الدین محمدبن العماد الحنبلى(م 744 هـ .ق) و به ویژه محمد بن ابى بکر معروف به ابن قیّم الجوزیة(م 751 هـ .ق) تبلیغ گردید. اگر چه آن ها حرف هاى جدیدترى از استادشان، نیاورند. بعضى از آثار و نوشته هاى مهم ابن قیّم به شرح زیر است:

1ـ مدارج السالکین 2ـ إعلام الموقّعین عن ربّ العالمین 3ـ الصواعق المرسَلة على الجَهَمیّة و المعطِّلة 4ـ أخبار النساء 5ـ زادالمعاد فى هَدْى خیر العباد 6ـ هادى الارواح الى بلاد الأفراح 7ـ الکلم الطیّب 8 ـ بدائع الفواید و... . (16)به طور کلى مى توان گفت ابن تیمیه و ابن قیّم دچار نوعى تحجّر و قشرى گرى شده بودند، زیرا با تمسک به ظواهر آیات و روایات بدون توجه به تأویل(17) و تفسیر صحیح، چنان چه در سخنان صحابه آمده است، برداشت هاى کفرآمیز و گمراه کننده نسبت به ذات خداوند، صفات او، انبیاء و اولیاء الهى نمودند و در بسیارى از معارف اسلامى دچار اشتباه و انحراف شدند!.

آراء و نظریات معاصرین ابن تیمیه

چنانچه گذشت به علت اینکه آراء و افکار اختلاف انگیز در مسایل اعتقادات، احکام فقهى و اسلامى توسط ابن تیمیه ابراز مى شد، همواره از زندانى به زندان دیگر و یا شهرى به شهر دیگر منتقل مى گردید و اکثر علما و شخصیت هاى اسلامى اهل سنت با او مخالف بودند، به طورى که گاهى در زندان نیز ممنوع از نگاشتن مى شد.

پس چگونه است که عده اى از علماء و شخصیت هاى دوره یا دوره های بعد با تعریف و تمجید از آراء و افکار او به قدرى مبالغه نموده اند که او را با القاب محیى السنّة!، شیخ الإسلام!، الإمام السلفى!، مجدّد سنة السلف الصالح!، و... معرفى نموده اند؟!. در این باره، جهت روشن شدن واقعیت، برخى از آراء و نظریات علماى معاصر او و دوره هاى بعد را ذکر و قضاوت را به خوانندگان محترم مى نهیم:

1ـ محمدبن ابى بکر الأخنایى(م 763 هـ .ق)

ایشان در رساله المقالة المرضیّة فى الرد على ابن تیمیة با دلایل محکم و متین فقهى به مخالفت با او پرداخت و متقابلاً ابن تیمیه نیز کتابى به نام الرد على الأخنایى در جواب او نوشت.(18)

2ـ الشیخ صفى الدین الهندى الأرموى(19)(م 715 هـ.ق)

در مجلس مناظره اى که امیر تنکز، با حضور علماى شهرهاى مختلف شام ترتیب داد، از شیخ صفى الدین هندى نیز دعوت نمود، شیخ به طور تفصیل و واضح مسایل را ذکر و شبهات را پاسخ داد تا اینکه ابن تیمیه طبق عادت خویش(با عجله بحث کردن و از شاخه اى به شاخه دیگر بحث پرداختن) شروع به صحبت کرد و فرصت بحث کردن را به صفى الدین نمى داد. شیخ صفى الدین گفت: «ابن تیمیه تو را چه شده است که مانند کبوتر شده اى، به طورى که وقتى مى خواهى آن را بگیرى از شاخه اى به شاخه دیگر فرار مى کند». امیر تنکز با تشویق شیخ صفى الدین، ابن تیمیه را به دلیل اصرار بر اظهار آراء مخالف علما، مانند قایل شدن به «جهت» محبوس نمود.(20)

3ـ شمس الدین محمدبن احمد الذهبى( م 748 هـ.ق)

ذهبى در رساله اى که به ابن تیمیه فرستاد، او را از اظهار و ابراز سخنانى بر خلاف دستورات و أوامر پیامبر«صلّى الله علیه وآله» نهى نمود و گفت: «نگاه کن، ببین اکثر طرف داران تو سبک عقل هستند یا عوام و دروغ گو یا نیرنگ باز!، دقت کن تو الان در حدود 70 سالگى هستى و مرگ فرا رسیده است! من با علاقه به تو مى گویم که توبه کن».(21)

دیدگاه عالمان و مسلمان سنّى مذهبِ کشورهاى عربى  از جمله جزیرة العرب نسبت به سلسله صفویه در ایران به عنوان دولت «شیعه رافضه»! بود و تحلیل و ارزیابى خوبى از عمل کرد آن به خاطر نداشتند. به ویژه حاکمیت ترکانِ عثمانى که بر مسلمانان و ساکنان مناطق عرب نشین عراق، شام، فلسطین، جزیرة العرب، مصر و... و تبلیغات وسیع بر علیه سلسله صفوى و شیعیان تأثیر زیادى در بین مردم این مناطق به جا گذاشته بود.

4ـ تاج الدین على بن عبدالکافى السُبکى(م 756 هـ .ق)

سُبکى در کتابى که بر ردّ آراء و پندارهاى ابن تیمیه به نام شفاء السقام فى زیارة خیر الأنام«صلّى الله علیه وآله»(22) نگاشت، اعلام کرد: ابن تیمیه سخنانى گمراه کننده و کفرآمیز ابراز نمود که هیچ یک از ملل و نحل نگفته است. جاى شگفتى هم نیست، زیرا هواهاى نفسانى و وسوسه هاى شیطانى بر او مسلّط گردید و تصور کرده که هم گام با مجتهدین راه مى رود در حالی که بر خلاف عموم فقهاى اسلام سخن رانده است.

همچنین سُبکى در اعتراض بر کتاب منهاج السنة النبوّیة فى ردّ کلام الشیعة و القدریة که ابن تیمیه علیه کتاب منهاج الکرامة فى اثبات الإمامة علامه حلّى«رحمه الله» نوشته بود، شعرى سروده و مى گوید: «حقّ روشن بر او [ابن تیمیه] مشتبه گردید، زیرا او حوادث بدون اوّل [مبدأ] را معتقد و ثابت مى کند و این باطل مى باشد. و من با او در مسئله طلاق و زیارت پیامبر«صلّى الله علیه وآله» مخالف هستم».(23)

5ـ ابومحمد المعروف بالیافعى(م 768 هـ .ق)

او مى نویسد:«ابن تیمیه در بسیارى از مسائل اسلامى خطا کرد و مخالف افکار اهل سنت فتوى داد; مانند نهى از زیارت پیامبر«صلّى الله علیه وآله» و مسئله طلاق و قایل شدن به جهت [مکان دار بودن ] براى خدا و این که استواى خدا در آیه شریفه «انّ اللّه على العرش استوى» [طه/ 5]، استواء حقیقى مى باشد و خدا با صدا و حرف صحبت مى کند، مانند سخن گفتن انسان ها!؟».(24)

6ـ احمدبن حجر العسقلانى(م 852 هـ .ق)

او مى گوید: «ابن تیمیه دچار منیّت و خود خواهى شد و فقهاء به جهت ابراز عقاید باطل با او بحث کردند و چون قانع نشد، به زندان افکنده شد و چون بعضى از مردم طرف دار او شده و خطر کفر و الحاد بود، تبعید گردید و در دمشق منادى فریاد زد: هر کس عقاید ابن تیمیه را دارا باشد، جان و مالش حلال است».(25)غیر از علمای مذکور، شخصیت هاى بسیار دیگرى که بعد از او مى زیسته اند با آراء و افکار ابن تیمیه که توسط طرف دارانش به عنوان مجددّ اسلام سلفى! و محیى سنّت نبوى! و... از او تعریف و تمجید مى شد، به مخالفت برخاستند، که به دلیل پرهیز از طولانى شدن فقط نام آن ها ذکر مى شود:

7ـ شهاب الدین محمد بن حجر الهیثمى(26) (م 973 هـ.)؛7ـ ملاّ على القارى الحنفى(م 1016 هـ.)؛9ـ ابوالعباس المِکناسى(م 1025 هـ.)؛10ـ یوسف النبهانى(م 1350 هـ.)؛ 11ـ محمد الکوثرى المصرى(م 1371 هـ.)؛12ـ سلامة القضاعى العزامى(م 1379 هـ.)؛13ـ محمد ابو زُهرة المصرى(م 1396 هـ.).از بین علماى شیعه نیز در مخالفت با افکار و آراء ابن تیمیه کتاب هایى تألیف شده است.(27)

ابن تیمیه سلفى نبوده است!

با توجه به اینکه جریان سَلَفى گرى(28) در شام به ابن تیمیه و طرف داران او نسبت داده شده و محمدبن عبدالوهاب (مؤسس و بنیان گذار فرقه وهّابیان) خودش را پیرو و ادامه دهنده آراء و افکار او مى دانست. طبق تعریفى که معتقدین به سلفى گرى از آن مى کنند، لازم است طرف داران این جریان فکرى به اصول و لوازم آن معتقد بوده و عمل کنند و به لوازم آن ملتزم باشند مانند اینکه طبق اصول سه گانه:

قرآن ـ سنّت و اجماع، عموم مسلمانان بعد از رحلت پیامبر«صلّى الله علیه وآله» بر قبر مقدس ایشان وارد مى شدند، او را زیارت مى کردند و هیچ گاه بزرگان اسلام(صحابه و علماء) این عمل را بدعت و شرک ندانسته اند!. پس با چه انگیزه و دلیلى امثال ابن تیمیه این عمل را بدعت و شرک مى شمارند و با آن مخالفت کرده اند و به احادیثى تمسّک مى کند که ارزش و اعتبار استناد ندارند؟!.(29)

از طرف دیگر، سلفِ صالح(صحابه ومسلمین) در طول زندگانى پیامبر اکرم«صلّى الله علیه وآله» همواره از مقام و منزلت و شخصیت انسانى و معنوى ایشان بهره مى جستند، چونکه خداوند به آن دستور داده است(30) و هیچ گاه این مسئله را مطرح نکرده اند که توسل، استغاثه و حضور در نزد پیامبر«صلّى الله علیه وآله» در زمان حیات و زیارت در زمان رحلت، موجب شرک مى باشد! پس آیا درست است، ابن تیمیه را که بر خلاف سلف صالح رفتار مى کند و باعث ایجاد شبهه و تردید در معارف اسلامى مانند توحید، توسل، شفاعت، زیارت قبور و اتهام به شیعیان و... و اختلاف و تفرقه در جهان اسلام(قرن هشتم هجرى) مى گردد را مجدّد و احیاء کننده سَلَف صالح! دانست؟!. هرگز چنین نیست.

محمد بن عبدالوهاب مدعى پیروى از ابن تیمیه مى باشد؟!

با توضیحى که در باره آراء و افکار ابن تیمیه گذشت، وهّابیان(محمدبن عبدالوهاب و طرف داران او) پیروى از آراء و پندارهاى احمد بن تیمیه و شاگردان او مانند ابن قیّم الجوزیة را منکر نمى شوند بلکه پیروى از او را افتخار خود مى پندارند!.حافظ وهبة(م 1378 هـ.) مى گوید: «میان این دو مرد(ابن تیمیه و محمدبن عبدالوهاب) در دعوت به سوى حق! تشابه عظیمى است و ابن تیمیه هم چون مثال و سرمشق بزرگى است براى مُصْلح بعدى یعنى محمدبن عبدالوهاب».(31)فرید وجدى(م 1316 هـ.) مى نویسد: «شیخ محمد[ ابن عبدالوهاب[ با علماى حنبلى دمشق رابطه داشته و طبیعى است که از تألیفات حنبلیان، بالأخص از تعالیم ابن تیمیه و شاگردش ابن قیّم الجوزیّه بهره گرفته است».(32)

ابن تیمیه خودش را مجتهد و فقیه مى دانست و به خاطر استعداد فراوان!، دچار عجب و غرور گردید و آرایى برخلاف فقهاى مشهور و مسلّم شیعه و سنّی، اعلام و بر نظرات آنان خرده گرفت و بر خلاف اجماع مسلمانان سخن گفت!.معروف است که اصحاب پیامبر«صلّى الله علیه وآله» مانند عمربن الخطّاب و علىّ بن ابى طالب«علیه السلام» را تخطئه و عثمان بن عفّان(خلیفه سوم) را مال دوست مى خواند. در سخنان خود تند بود و کلماتى دور از ادب را به زبان جارى مى کرد!.

احمد امین(1954 م) مى گوید:«اقتفى فى دعوته و تعالیمه عالِماً کبیراً ظهر فى القرن السابع الهجرى فى عهد السلطان الناصر(33)هو «ابن تیمیه» وهو ـ مع انّه حنبلى ـ کان یقول بالإجتهاد و لو خالف الحنابلة، و کان حرّ التفکیر فى حدود الکتاب و صحیح السنة، ذلق اللسان، قوى الحجّة، شجاع القلب، لایخشى احداً الا اللّه، و لا یَعبأ ـ بسجن مظلم و لا تعذیب مرهق، فهاجم الفقهاء و المتصّوفة و دعا الى عدم زیارة القبور و الأضرحة و هدمها، و الّفّ فى ذلک الرسایل الکثیرة و لم یعبا الاّ بما ورد فى الکتاب و السنّة و خالف امامه احمد بن حنبل حین أدّاه اجتهاده الى ذلک، فیظهر ان «محمدبن عبدالوهاب» عرف ابن تیمیة من طریق دراسته الحنبلیة، فأعجب به و عکف على کتبه و رسایله یکتبها و یدرّسها، و فى المتحف البریطانى بعض رسایل لابن تیمیة مکتوبة بخطّ ابن عبدالوهاب، فکان ابن تیمیة امامه و مرشده و باعث تفکیره و الموحى الیه بالإجتهاد و الدعوة الى الاصلاح»(34)

ترجمه : محمدبن عبدالوهاب در دعوت(جنبش) خودش به دانشمند بزرگى که در قرن هفتم هجرى در دوره سلطنت(ناصر) یعنى«ابن تیمیه» ظهور کرده بود؛ اقتدا و پیروى نمود. او با اینکه حنبلى مذهب بود، قایل به اجتهاد شد که حنابله آن را قبول ندارند. ابن تیمیه انسان آزاد اندیش در حدود کتاب خدا و سنت پیامبر«صلّى الله علیه وآله» بود زبانش گویا، برهان و استدلال او قوى، قلبش محکم و شجاع، غیر از خدا از کسى نمى ترسید و زندان تاریک و شکنجه آزار دهنده براى او اهمیت نداشت. با فقهاء و صوفیان مقابله کرد و زیارت قبور و امام زادگان را قبول نداشت و مى گفت: باید نابود شوند. در باره آراء خودش، کتاب ها و رساله ها نوشت و اعتنا به چیزى غیر از کتاب و سنت نکرد!. با امام پیشواى خودش احمد بن حنبل مخالفت کرد، آن گاه که اجتهاد و رأى او را وادار به چنین کارى مى کرد.

پس روشن است که محمدبن عبدالوهاب، ابن تیمیه را از راه تدریس عقیده حنبلى شناخت و براى او جالب آمد و با جدیت کتاب ها و رساله هاى ابن تیمیه را تدریس مى کرد و با خط خودش استنساخ مى نمود. هم اکنون در موزه بریتانیا(انگلستان) بعضى از رساله هاى ابن تیمیه با خطّ محمدبن عبدالوهاب موجود است. پس ابن تیمیه در واقع امام، راهنما و عامل اصلى افکار و آراء و اندیشه هاى محمد بن عبدالوهاب(پیشواى وهّابیان) مى باشد، امام پیشوایى که راه اجتهاد و دعوت به اصلاح را به او الهام مى نمود.

عبدالعزیز بن سعود(م 1373 هـ.ق)(35) در ضمن نامه اى که در سال 1332 قمرى به فرقه الإخوان(36) نوشته، تصریح مى کند که محمدبن عبدالوهاب[مؤسس وهابیت] به همان امورى دعوت کرد که ابن تیمیه و شاگردش ابن قیّم به آن دعوت کرده بودند.(37)دکتر عبدالرحمان زکىّ(معاصر) مى گوید: «محمدبن عبدالوهاب کتب تفسیر و حدیث و عقاید، مخصوصاً کتاب هاى ابن تیمیه و شاگردش ابن قیّم را با رغبت زیاد مطالعه مى کرد...».(38)

از مجموع آن چه نقل شد، به دست مى آید که: آراء و اندیشه هاى ابن تیمیه و جریان سلفى گرى (که توسط او و شاگردانش در قرن هفتم و هشتم هجرى در منطقه شام و رشد گسترش پیدا کرد) سنگ بناى سخنان، فعالیت ها و عملکرد شیخ محمدبن عبدالوهاب نجدى در قرن دوازدهم هجرى محسوب مى شود!.

تفاوت ابن تیمیه و ابن عبدالوهاب

بحث دیگر در این است که چرا آراء و افکار ابن تیمیه در آن زمان(قرن هفتم و هشتم) با مخالفت جدّى علما، دانش مندان اسلامى وحکّام روبرو شد، ولى سخنان ابن عبدالوهاب(در قرن دوازدهم هجرى) مورد حمایت بخشى از علماء! و مردم و حکّام محلى قرار مى گیرد و پس از مدتى با حمایت آن ها، ادعاى سلفى گرى! و جنبش وهابى گرى، خود را به طور خشن همراه با حمله به مسلمانان به جرم مشرک بودن او... شروع و علی رغم مخالفت علماى آگاه گسترش مى یابد.پاسخ این پرسش به طور خلاصه در اینجا ذکر و تفصیل آن را به مباحث آینده واگذار مى کنیم:

1ـ تفاوت محیط و منطقه جغرافیایى

ابن تیمیه آراء و پندارهاى سلفى! خود را در شهرهاى دمشق و قاهره که از مراکز عمده و أساسى مذاهب اسلامى و در حضور علما و شخصیت هاى بزرگ(39) آن مذاهب مطرح مى کند که اکثر آن ها، ادعاها و سخنان او را به مسخره مى گیرند و پس از بحث و مناظره و ساکت نشدن او، فتوى به بدعت گذارى و حتى تکفیر او مى دهند و توسط حکام به زندان انداخته مى شود. از طرف دیگر اوضاع اجتماعى و سیاسى منطقه نیز آماده نبود.

مغولان دنبال فرصتِ هجوم به شام بودند.(40) این وضعیت در منطقه حجاز(نجد، درعیّه، حریملاء و...) کاملا به عکس است، مهم ترین علما و شخصیت هاى منطقه، پدر و برادر محمدبن عبدالوهاب،... مى باشند که پس از شنیدن افکار انحرافى و تفرقه آمیز محمدبن عبدالوهاب به مخالفت با او بر مى خیزند، لذا او پس از فوت پدرش علی رغم مخالفت برادرش و تعدادى دیگر، دعوت خودش را مجدداً آغاز مى کند. از طرفى به دلیل وجود علماء و دانشمندان اسلامى آگاه در منطقه شام، مردم بیدار و روشن به سخنان ابن تیمیه اهمیتى نمى دهند و از او طرف دارى نمى کنند در حالى که در حجاز، مردم از نظر اطلاعات و آگاهى اسلامى در سطح پایینى بودند و فوراً با شنیدن سخنان محمد بن عبدالوهاب پیرو او مى شوند!

2ـ تفاوت قدرت سیاسى و اجتماعى

در منطقه شام، حاکمان قدرت مند و با نفوذى وجود داشتند به طورى که مردم از آن ها اطاعت مى کردند و به تحولات و اوضاع سیاسى و اجتماعى اهتمام و حساسیت داشتند مانند آثار هجوم مغولان که تا آناطولى پیش آمده بودند. مردم حجاز و جزیرة العرب که زندگى قبیله اى داشتند و افراد قبیله در همه امور تابع و فرمان بردار امیر یا شیخ قبیله بودند، چنان چه محمد بن عبدالوهاب پس از دعوت خودش، به صورت گسترده، از ناحیه مردم مورد حمایت قرار گرفت، زیرا مردم با روحیات بدوى و اخلاق اجتماعى خاص خود، آمادگى پذیرش افکار و اندیشه هاى جدید (سلفى گرى) را داشتند و حکّام و رؤساى قبایل هم با دعوت او همراهى کردند.(41)، و در ضمن شغل اکثر مردم، صیّادى ـ کشاورزى ـ دام دارى و تجارت بود که لازم بود تیر اندازى، اسب سوارى را هم بدانند.

ابن تیمیه و ابن قیّم دچار نوعى تحجّر و قشرى گرى شده بودند، زیرا با تمسک به ظواهر آیات و روایات بدون توجه به تأویل و تفسیر صحیح، چنان چه در سخنان صحابه آمده است، برداشت هاى کفرآمیز و گمراه کننده نسبت به ذات خداوند، صفات او، انبیاء و اولیاء الهى نمودند و در بسیارى از معارف اسلامى دچار اشتباه و انحراف شدند!.

3ـ اختلاف در بعضى از مفاهیم مانند مسئله «کفر و شرک»، «جهاد»، «دارالکفر»

ابن تیمیه و طرف داران او هرگز طرف داران فرقه هاى دیگر اسلامى را کافر و مشرک نمى دانستند و شهرهاى اسلامى را «دار الکفر» نمى نامیدند و همین طور زیارت قبر مقدس پیامبر اسلام«صلّى الله علیه وآله» و قبور سایر پیشوایان را نهى نمى کردند و فقط اعتقادات و افکار و اندیشه هاى خودشان را در باره توحید، توسّل، شفاعت ،زیارت، سبّ به پیامبر«صلّى الله علیه وآله»(42) و... ابراز کردند و هرگز به صورت جدى و عملى(چون شرایط فراهم نبود) وارد صحنه مبارزه با مخالفان آن ها نشدند، در حالی که وهابیان به عنوان امر به معروف و نهى از منکر و جهاد! به مخالفان سخت گیرى مى کردند و اعمال و کردارى از خودشان دادند که از طرفى باعث زیاد شدن طرف داران و از طرفى باعث اذیت و آزار به محرومان شدند مانند خراب کردن قبر زید بن خطّاب(43)که مورد احترام مردم منطقه عُینیه بود. پس از اتحاد با محمد بن سعود(حاکم درعیّه) گفت: هر بدعتى گمراهى و باعث تفرقه و اختلاف است و باید مردم منطقه را از اعتقاد و انجام آن ها باز داریم و به عنوان اقامه شعائر و جهاد با مخالفان بجنگیم که محمدبن سعود هم پذیرفت.(44)

ابن بِشر(م 1288 هـ.) مى گوید: «من شهر درعیّه را پس از اعلام دعوت وهابى ها (اتحاد محمدبن عبدالوهاب با محمدبن سعود) مشاهده کردم در حالی که مردم از ثروت فراوانى برخوردار بودند و سلاح هاى ایشان با زر و سیم زینت یافته بود، بر اسبان اصیل و نجیب سوار مى شدند و جامه هاى فاخر در بر مى کردند و از تمام لوازم ثروت بهره مند بودند، به حدى که زبان از شرح و بیان آن قاصراست... در بازار فریاد فروشندگان و خریداران را مى شنیدم که مانند همهمه زنبور عسل در هم پیچیده بود که یکى مى گفت فروختم و دیگرى مى گفت خریدم».(45)محمدبن عبدالوهاب و یاران او با مسلمانانى که دعوت او را به توحید نمى پذیرفتند، رفتار کافر حربى را مى کردند، یعنى جان و مالشان حلال و مى بایست کشته شوند!. تمام جنگ هاى وهابیان بر این اساس بود، در قریه «فصول» در منطقه «أحساء» حدود سیصد نفر را به قتل رساندند و اموالشان را غارت کردند.(46)

2ـ جریان عثمانى گرى ترکان در آناطولى

دومین ریشه فرهنگى ـ تاریخى پیدایش فرقه وهابیان جریان عثمانى گرى ترکان مى باشد که بحث مى شود:

الف ـ قدرت سیاسى(47)

حاکمیت امپراتورى ترکانِ عثمانى در قرن 15 و 16 میلادى(9 و 10 هجرى) در منطقه آناطولى شامل بخشى از اروپا، سراسر آسیاى صغیر، بالکان و جزیرة العرب(عربستان، عراق، کویت، سوریه، اردن، فلسطین و لبنان)،  شمال آفریقا و... بود.این امپراتورى تا اوایل قرن بیستم و پایان جنگ جهانى اول، بزرگ ترین قدرت جهان اسلام با داعیه دینى ـ مذهبى و در سایه خلافت و رهبرى مسلمانان به حساب مى آمد. در واقع مى توان گفت: بعد از حمله مغول و سقوط بغداد، امپراتورى عثمانى، بزرگ ترین حاکمیت اسلامى در جهان اسلام محسوب مى شد و مسلمانان در اوج قدرت سیاسى قرار داشتند.(48)

نویسنده آمریکایى «لوتروپ ستودارد»(49) مى نویسد: «تخصّص آن ها(امپراتورى عثمانى) در فنّ جنگ بوده; در قدرت و قوّت از سایر کشورها، برترى داشتند. سواره و پیاده آن ها در آن اوقات بهترین سپاه دنیا بود. چنان چه اروپا بى اندازه از آن ها بیم ناک و مى ترسید.»(50)نویسنده انگلیسى «کنت ول اسمیت» مى گوید: «امپراتورى عثمانى در اوج قدرت بود و درخشندگى تمام داشت; سرزمین هاى اروپا زیر یورش خشن و بى پرواى ترکان مى لرزید...».(51)

ب ـ قدرت دینى(خلافت اسلامى)

عنوان «خلافت» در امپراتورى ترکان عثمانى از روزگار سلطان مراد یکم(م 792 هـ.ق) شروع شد. اگر چه سلطان بایزید یکم(805 هـ.) در برخى از نوشته ها، صریحاً خود را خلیفه نامید ولى هنگامى که سلطان محمد معروف به محمد فاتح (م 886 هـ.ق) قسطنطنیه، پایتخت امپراتوران بیزانس را که فتح آن از زمان پیامبر اسلام«صلى الله علیه وآله» و خلفاى راشدین آرزوى مسلمانان بود در سال 857 هـ.ق گشود. قدرت و احترام او به عنوان پادشاه ناجى اسلام(جبران کننده هجوم و حملات مسیحیان صلیبى در طرف غرب و خرابی هاى زیاد و کشتارهاى مغولان در طرف شرق به شیوه اى چشم گیر) در میان مسلمانان خود نمایى کرد و کم کم همه مسلمانان، متوجه مرکز امپراتورى عثمانیان در استانبول شدند.(52)

محمد فاتح در نامه اى براى جهان شاه مى گوید: «حق سبحانه تعالى... از بهر خاتم اُولوالامرى قَبضَت قدرت همایون ما برگزیده...».(53)از طرف دیگر، همسایگان امپراتورى عثمانى در نامه هاى رسمى خود، بدون تردید از عنوان خلافت استفاده می کردند.(54)یکى دیگر از سلاطین عثمانى، سلطان سلیم اول(م 927 هـ.) خود را وارث خلافت متوکّل عباسى(م 922 هـ.) قاهره نیز مى دانسته است. و همین طور گفته مى شود: او(آخرین خلیفه عباسى قاهره) مقام خلافت را رسماً به سلطان سلیم اول واگذار کرد.(55)

از طرف دیگر سلطان عبدالحمید یکم(م 1876 م) در پیمان «قاینارجه»(56) به کاترین دوم، مى قبولاند که سلطان عثمانى را رسماً به عنوان خلیفه و رهبر همه مسلمانان بشناسد.ولى علی رغم این ادّعاها، نویسندگان تاریخ این دوره و شاهدان پیروزى سلطان سلیم بر قاهره، هیچ سخنى از این مسئله مطرح نکرده اند و از همین روى نویسندگان معروفى مانند «بارتولد»(57) و «آرنولد»(58) مسئله واگذارى خلافت را افسانه دانسته اند.

وات (1984 م) بر خلاف دیگر مورّخان، ادعاى خلافت از طرف سلاطین عثمانى را داراى واقعیت مى داند و مى نویسد: «هنگامى که خلافت در سده 12 هـ.ق/ 18 میلادی احیاء شد ـ تا اندازه اى مورد استقبال مسلمانان سراسر جهان قرار گرفت و بى شک این استقبال بیشتر از آن روى بود که پادشاه عثمانى نیرومندترین شهریار مسلمان به شمار مى آمد».(59)

سُبکى در کتابى که بر ردّ آراء و پندارهاى ابن تیمیه به نام شفاء السقام فى زیارة خیر الأنام«صلّى الله علیه وآله» نگاشت، اعلام کرد: ابن تیمیه سخنانى گمراه کننده و کفرآمیز ابراز نمود که هیچ یک از ملل و نحل نگفته است. جاى شگفتى هم نیست، زیرا هواهاى نفسانى و وسوسه هاى شیطانى بر او مسلّط گردید و تصور کرده که هم گام با مجتهدین راه مى رود در حالی که بر خلاف عموم فقهاى اسلام سخن رانده است.

طبق مدارکى که در دست است چنین مى نماید که سلطان سلیم سوم(م 1222 هـ.ق) تنها به سلطنت بر سرزمین هاى پهناور عثمانى اکتفا نکرده و در جست و جوى یک رهبرى اسلامى بوده که ضامن اتحاد مسلمانان زیر پرچم امپراتورى عثمانى باشد. او پس از تسلط بر مکه و مدینه(حَرَمَیْن شَریفَیْن) خودش را «خادم الحرمین الشریفین!» لقب داد و یادگارهایى که به عقیده بعضى از روزگار خلیفگان عباسى بغداد و قاهره به ارث رسیده بود، مانند جامه و موى ریش پیامبر«صلّى الله علیه وآله» و شمشیر عمربن خطّاب(خلیفه دوم) به استانبول منتقل و از آن ها نگه دارى کرد و هم اکنون نیز در موزه هاى ترکیه موجود است.(60)

در زمان سلطنت شاه سلیمان قانونى(م 974 هـ.ق)، یکى از نیرومندترین پادشاهان عثمانى، مسئله خلافت و مباحث مربوط به آن مورد توجه قرار گرفت و لطفى پاشا(صدر اعظم وقت) در رساله اى تحت عنوان «خلاص الاُمّة فى معرفة الأئمة» که تألیف کرد، سلیمان قانونى را «جانشین پیامبر خدا»، «مدافع اسلام»، «سلطان مسلمانان»، «برقرار کننده قوانین شریعت» و «امام زمان» لقب داد و عنوان کرد که بالاتر از «خلیفه» و «امام» و «امیر» مقامى نیست و طرح این مسئله که «امام» و «خلیفه» باید از قریش باشد، مربوط به آغاز اسلام است نه زمان کنونى و در دوره امپراتورى عثمانى.(61)

لطفى پاشا مى گوید: «بزرگ ترین امام (خلیفه) سلیمان قانونى است که بر مهم ترین سرزمین هاى اسلامى حکومت مى کند و پادشاهان عرب، ترک، کرد و ایران همه در زیر فرمان وى به سر مى برند و هیچ مردى یافت نمى شود که از نظر ویژگی هاى یاد شده  با او همسان باشد، بر مردم واجب است که از وى پیروى کنند و سلطنت و خلافتش را بپذیرند».(62)سلاطین عثمانى علی رغم ادعاهایى مانند خلافت مسلمانان و...، در مقابل پیشرفت هاى دُول اروپایى کوتاه مى آمدند و شکست هاى پى در پى را متحمل و بالأخره به دلایل متعدد باعث فروپاشى امپراتورى عثمانى شدند.(63)

وهابیان و امپراتورى عثمانى

قبل از اینکه دیدگاه وهابیان را در باره خلافت عثمانى بدانیم، نظر چند تن از دانشمندان و مورخان اسلامى را ذکر مى کنیم: مرحوم علامه امین عاملى(م 1371 هـ.ق) پس از ذکر شباهت هاى سیزده گانه وهابیان با خوارج مى نویسد: «... کذلک الوهّابیون استحلّوا قتال ملوک الإسلام و اُمرائه لانّهم باعتقادهم ائمة ضلال، ناصرون للشرک والبدَع».(64)

ترجمه: شباهت پنجم وهابیان با خوارج این است که خوارج جنگ و درگیرى با سلاطین اسلامى (خلفاى مسلمان) را جایز و حلال شمردند، به خاطر اینکه آن ها در دیدگاه خوارج پیشوایان گمراهى بودند و از شرک و بدعت ها پشتیبانى مى کردند. همین طور وهابیان نیز مبارزه و جنگ با سلاطین اسلامى(امپراتوران ترک عثمانى و نمایندگان آنان را) جایز(واجب) شمردند، زیرا آن ها به نظر وهابیان، رهبران و پیشوایان گمراهى و انحراف بودند که به شرک و بدعت ها کمک مى کردند.

علامه صدقى الزهاوى مى نویسد: «...[انهم عرفوا] بالمروق عن طاعة امیر المؤمنین...».(65)

ترجمه: وهابیان به خروج از اطاعت امام و پیشواى مسلمانان  [خلفاى عثمانى ] شناخته شده اند.

ابن عفالق(م 1164 هـ.ق) و معاصر محمدبن عبدالوهاب، ضمن شرح دادن توحید ادعایى وهابیان مى نویسد: «واما توحیدکم الذى مضمونه الخروج على المسلمین ... فهذا الحادٌ لاتوحید!».(66)

ترجمه: و اما توحیدى که نتیجه آن خروج بر مسلمانان و جنگ با آنان باشد ...، توحید و خداپرستى نیست بلکه الحاد و کفر هست.

عبد القدیم زلّوم، ضمن اینکه ادعاهاى وهابیان را باطل مى داند، جنبش آن ها در جهان عرب را موجب سقوط خلافت اسلامى عثمانیان مى شمارد: «وکان قد اوجد الوهابیون کیاناً داخل الدولة الإسلامیة بزعامة محمدبن سعود ثم ابنه عبدالعزیز، فأمدتهم انجلترا بالسلاح و المال، واندفعوا على أساس مذهبى للاستیلاء على البلاد الإسلامیة الخاضعة لسطان الخلافة اى رفعوا السیف على وجه الخلیفة، و قاتلوا الجیش الإسلامى جیش امیر المؤمنین بتحریض من الإنلجیز و امداد منهم».(67)

ترجمه: وهابیان موجودیتى به رهبرى محمد بن سعود و پسرش عبدالعزیز و کمک مالى و نظامى انگلیس پدید آوردند و با انگیزه هاى مذهبى ] دعوت به توحید خالص و سیره سلف صالح! [به شهرهاى اسلامى تحت حاکمیت سلطان خلافت[عثمانى] یورش بردند و شمشیرهاى خود را در مقابل خلیفه بالا گرفتند در نتیجه با سپاهیان اسلام یعنى سپاهیان امیر مؤمنین(خلیفه عثمانى) با تحریک و کمک انگلیس جنگ نمودند.

واقعیت این بود که به هر دلیل، مسلمانان و اعراب (کشورهاى عرب مسلمان مانند عراق، سوریه، فلسطین، جزیرة العرب و...) همه  تسلط امپراتورى عثمانى را پذیرفته بودند و یکى از علت هاى اساسى آن، ادعاهاى خلافت و گرایش به تسنّن(اسلام سنى) بود، لذا با حاکمیت عثمانى همکارى مى کردند و انگیزه اى براى مخالفت نداشتند.(68)

جنبش وهابیان به رهبرى محمدبن عبدالوهاب با ادعاى اصلاح گرى(69( بر اساس مذهب حنبلى با همه مذاهب اسلامى در افتاد و حاکمیت ترکانِ عثمانى را بر اعراب و کشورهاى اسلامى نپذیرفت. لذا فعالیت ها و تلاش هاى وهابیان در جهان اسلام در زمان حاکمیت عثمانیان در آناطولى، رنگ ضدّ عثمانى گرفت و با رشد وگسترش(فتح شهرها و مناطق مختلف جزیرة العرب و...) حاکمان عثمانى احساس خطر کردند و به مبارزه با وهابیان مصمم شدند.(70)

محمدبن عبدالوهاب، ابن تیمیه را از راه تدریس عقیده حنبلى شناخت و براى او جالب آمد و با جدیت کتاب ها و رساله هاى ابن تیمیه را تدریس مى کرد و با خط خودش استنساخ مى نمود. هم اکنون در موزه بریتانیا بعضى از رساله هاى ابن تیمیه با خطّ محمدبن عبدالوهاب موجود است. پس ابن تیمیه در واقع امام، راهنما و عامل اصلى افکار و آراء و اندیشه هاى محمد بن عبدالوهاب(پیشواى وهّابیان) مى باشد، امام پیشوایى که راه اجتهاد و دعوت به اصلاح را به او الهام مى نمود.

این واقعیت تاریخى را دکتر محمد عمّارة(معاصر) در تحلیل خودش روشن مى کند: «... لقد سیطرت، منذالقرن الثامن عشر المیلادى، على الوطن العربى، ملابسات هذا الموقف، فبدأ العرب سعیهم على طریق الیقظة و النهضة لانتزاع زمام قیادة الشرق من آل عثمان، الذین عجزوا عن حمایة المنطقة من الغرب الطامع، فکانت الیقظة و روابط العروبة و القومیة العربیة و حرکتها، الطریق الذى سلکته الامة للخروج من المأزق.. فالوهابیة التى قادها مؤسّسها محمدبن عبدالوهاب(1115 ـ 1206 هـ)... والتى شهد الواقع العربى الاسلامى... واحدة من بواکیر حرکات الیقظة الاسلامیة، ذات بعد قومى و الطابع العربى، التى تصدت للعثمانین... فهى لم تقف عند التجدید السلفى لعقاید الاسلام ـ و هو موقف معاد لنمط الفکر العثمانى المثْقَل بالشعْوَذَة و الخُرافة ـ و انما تقدمت فاقامت «دولة عربیّة» و حاربت فى سبیلها آل عثمان و على جبهة الفکر الاسلامى ـ السیاسى ـ القومى، کان تبنّی الوهابیة لشرطِ «قرشیةِ» الخلیفة یعنى تبنیها لضرورة «عروبة الدولة» اى الدعوة لاسقاط سلطنة العثمانیین و سلطانهم من الامة العربیة...».(71)

ترجمه: در قرن هیجدهم میلادى، چهره هاى این گرایش(سلطه غیر عربى) بر وطن عربى [کشورهاى عرب زبان] حاکم شده بود. عرب ها تلاش خودشان را در راه بیدارى و نهضت براى به دست آوردن رهبرى شرق از سلطه آل عثمان ] امپراتورى ترکان عثمانى [که در برابر نقشه ها و توطئه هاى غرب در مقابل شرق عاجز شده بود، آغاز کردند. پس بیدارى عربى و ملیت خواهى [ناسیونالیسم عربى] و فعالیت آن ها، یگانه راهى بود که امت عربى براى خارج شدن از تنگنا پیمود. پس جنبش وهابیان به رهبرى بنیان گذار آن محمدبن عبدالوهاب که به شکل واقعى در جهان عرب و اسلام پدید آمد، یکى از نخستین جنبش هاى بیدارى اسلامى شمرده مى شود، که داراى جنبه ملى و عربى است و در مقابل عثمانیان ایستادگى کرد... این نهضت تنها به فکر تجدید افکار و اعتقادات اسلامى و سلفى نبود که آن افکار سلفى در واقع مخالف با افکار جامد و خرافى عثمانى بود، بلکه وهابیت یک دولت عربى تأسیس کرد و در این راه با آل عثمان جنگید. وهابیت در مسیر حاکم کردن تفکر اسلامى ـ سیاسى و عربى(ناسیونالیستى) براى خلیفه مسلمانان، شرط قَرَشى بودن را براى بر پایى حکومت دولت عربى لازم شمرد، یعنى مسلمانان را براى ساقط کردن امپراتورى عثمانیان بر جهان عرب تشویق کردند...».

اگر چه وهابیان چهره ضد حاکمیت عثمانى توسط محمدبن عبدالوهاب را منکر مى شوند، ولى در واقع نمى توان وجود حاکمیت ترکان عثمانى را براى وهابیان قابل قبول پذیرفتنى دانست. اگر چه حاکمیت امپراتورى عثمانیان در قرن دوازدهم هجرى بر جزیرة العرب(با توجه به فاصله زیاد با مرکز خلافت) خیلى قوى نبود، ولى اُمراى حجاز همه از طرف خلافت مرکزى ترکان عثمانى، منصوب مى شدند.

حسین خزعل مى نویسد: «و لما حلّت سنة 923 هـ./ 1517 م. و ظهرت الدولة العثمانیة على المسرح السیاسى فى جزیرة العرب(وان کانت الجزیرة العربیة لم تُشمل بالحکم العثمانى المرکزى المباشر، بل اکتفت الدولة العثمانیة بالسلطة الأسمیة علیها) کان کل قطر من اقطار الجزیرة العربیة مستقلا بذاته و لا سیما نجد، فقد کانت العصبیّات فیها قائمة على قَدم و ساق، لکلّ عشیرة دولة، و لکلّ قریة مشیخة، تعتز بسلطانها وتشید باسمها ولکلّ حاکم من اولئک الحکّام حوزته الخاصة، یَحکُمها حُکْماً مطلقاً...».(72)

ترجمه: پس از حلول سال 923 هجرى1517 هجرى، دولت عثمانى در صحنه سیاسى جزیرة العرب ظاهر شد[اگر چه حاکمیت دولت مرکزى عثمانى به صورت مستقیم و واقعى شامل جزیرة العرب نبود و فقط به صورت اسمى بر جزیرة العرب مسلط بود] در واقع هر ناحیه اى از نواحى جزیرة العرب مستقل بود، مخصوصاً منطقه نجد و گرایش ها و سلیقه ها در این مناطق حاکم بود و هر قبیله و عشیره اى براى خودش دولتى بودند و هر شیخ نشینى به سلطان خود وابسته بود و از روى ستایش مى کرد. و براى خودشان حاکمى داشتند که بر آن ها حکم رانى کامل داشت... . در واقع وهابیان، با این تحلیل مى خواهند بگویند، جنبش وهابى که از منطقه نجد در جزیرة العرب آغاز و گسترش پیدا کرد در منطقه حاکمیت دولت عثمانى نبوده است و در نتیجه خروج بر علیه حاکم اسلامى نیست. اما واقعیت چیز دیگرى است!.

3ـ جریان حاکمیت شیعى در ایران(1145ـ 907 هـ .ق)

سومین ریشه تاریخى ـ فرهنگى براى پیدایش فرقه ی وهابیان، مسئله ی حاکمیت شیعى در ایران بود که به توضیح آن مى پردازیم:

حاکمیتِ سلسله صفویان از سال 907 هـ.ق در ایران شروع شد و تا حدود سال 1145 هـ.ق ادامه یافت.دولت صفویه، نخستین دولتِ بزرگ شیعى در ایران بود که توانست پس از تاخت و تاز وحشیانه مغولان در ایران و جهان اسلام در سال 616 هجرى بر منطقه وسیعى از جهان اسلام(ایران بزرگ) حاکم شود و یک نظام مستقل و متکى به افکار و اندیشه هاى اسلامى با گرایش صوفى گرى و عشق و علاقه به امام اوّل شیعیان حضرت علىّ«علیه السلام» بنیان گذارده شود.(73)

اگر چه قبل از صفویه نیز در نقاط مختلفى از ایران و جهان، دولت هایى کوچک مانند فاطمیان، اسماعیلیان و سربداران، وجود داشتند اما هیچ کدام مانند صفویه موفق نشدند با تکیه بر مردم با گرایش هاى مذهبى و شیعى، نظام حکومتى طولانى، به مدت 230 سال، با اتحاد هفت قبیله ترک تأسیس کنند.(74) صفویان به علماء و روحانیون شیعى مانند محقق کَرَکى، شیخ بهایى، میرداماد احترام مى گذاشت و علماى شیعه نیز از فرصت به دست آمده بیشترین و بهترین استفاده را نمودند و با تشکیل کرسى تدریس و تألیف و ارشاد به فعالیت دینى و مذهبى خود در نشر و گسترش مبانى فقهى و اخلاق اسلامى و کمک به استقرار و دوام حاکمیت صفویان(75) همت گماشتند.

شیعیان پس از غیبت صغرى(سال 329 هـ ق) در جهان اسلام به  عنوان یک اقلیت در میان اهل سنت زندگى مى کردند و تحقق یک حاکمیت شیعى اصلاً به فکر آن ها خطور نمى کرد، تنها هدف مهم براى آنان، حفظ مبانى و اصول مذهب تشیع با نیروهاى وفادار به آن بود. شیعیان به حکّام و حکومت هاى سنّى به چشم غاصب حکومت و ولایت امام مهدى«علیه السلام» نگاه مى کردند و معتقد بودند، تمام دولت هایى که بدون انتساب به ایشان(بدون تایید و اجازه نوّاب عام) حکومت مى کنند، نامشروع و غصبى هستند!.

یکی از شباهت وهابیان با خوارج این است که خوارج جنگ و درگیرى با سلاطین اسلامى (خلفاى مسلمان) را جایز و حلال شمردند، به خاطر اینکه آن ها در دیدگاه خوارج پیشوایان گمراهى بودند و از شرک و بدعت ها پشتیبانى مى کردند. همین طور وهابیان نیز مبارزه و جنگ با سلاطین اسلامى(امپراتوران ترک عثمانى و نمایندگان آنان را) جایز(واجب) شمردند.

حفظ مبانى و فرهنگ و اعتقادات شیعه نه تنها به وسیله علماء و فقهاء امکان پذیر بود که در مبانى حدیثى شیعه از آن ها به عنوان، وارثان پیامبران«علیهم السلام»، امینان و حافظان قرآن و سنت و ادامه دهندگان راه و روش پیشوایان دوازده گانه معصوم«علیهم السلام» و به ویژه جانشینان امام زمان(عج) نام برده شده و شیعیان موظف هستند در مسایل دینى و شرعى مانند عبادات و سایر احکام عملى به رأى و نظر آن ها رفتار نمایند.(76)

تا قبل از تشکیل دولت صفوى، در باره مسایل مربوط به حکومت و وظایف آن در مقابل مردم و دولت هاى دیگر سنّى مذهب، هم کارى با شاهان شیعه و... بحث هاى کاملى مطرح نشده بود. حاکمان صفوى[به ویژه شاه تهماسب(930ـ  984 ق) که سخت به تشیّع فقاهتى اعتقاد داشت] زمینه این بحث ها را آماده کرد و از علماى شیعى خواست تا وارد میدان شده و به ابهامات و سؤالات و مشکلات حکومت و مردم پاسخ مناسب را بدهد.

اهمیت این مسئله(روآوردن شاهان به علماى شیعه) وقتى بیشتر روشن مى شود که در فرهنگ سنى مذهب ایران(قبل از صفویان) شاهان سخت مورد ستایش بودند و مشروعیت قدرت آن ها، هیچ گونه، ارتباط با فقها و علما نداشت و فقط با استناد به جملاتى از سخنان منسوب به پیامبر«صلى الله علیه وآله» مانند «سلطان سایه خداست».(77) براى مشروعیت آن استفاده مى شد. علاوه بر اینکه در فقه اهل سنت اطاعت از حاکم(عادل یا ظالم) بر همه مسلمانان واجب، و شاهان و حکام را مصداق «اُولوا الأمر»(78) مى دانند.

دولت صفویه و مخالفان

قدرت حاکمان شیعى صفویه از طرفى باعث شادمانى مردم مسلمان(شیعیان) و علماى اسلامى(79) شد و از طرفى باعث خشم و غضب دشمنان و از جمله دولت اُزبکان امپراتورى سنّى مذهب عثمانى و مناطق سنى نشین زیر حاکمیت آن ها مانند کشورهاى عرب زبان شام، جزیرة العرب گردید. به طورى که آن ها نمى توانستند ببینند در منطقه اى وسیع مثل ایران، دولتى با گرایش مذهبى شیعه، حکومت و فرمان روایى نماید و دایره حاکمیت خود را به مناطق دیگر مانند هند، ماوراء النهر و خوارزم نیز گسترش دهند و قصد داشتند با هدف گسترش تشیع به مبارزه با حاکمیت عثمانى ها برخیزند. البته در این راه با کارهاى مختلف باعث درگیری هاى بیهوده شیعه و سنى مى شدند و افراط کردند.(80) و حاضر شدند براى نابود کردن دشمن سنى مذهب! همکارى دول اروپایى را نیز بپذیرند.(81)

حاکمان عثمانى در اوج قدرت و با ادعاى خلافت اسلامى! تحمل یک دولت شیعى ـ اسلامى را در همسایگى خود نداشتند. متقابلاً براى جلوگیرى از نفوذ و گسترش صفویان با افکار شیعى به اقدامات چندى مانند تحریک ازبکان ساکن در شمال شرقى ایران به کشتن شیعیان و أخذ فتوا از علماى عثمانى و حجاز در باره واجب القتل بودن شیعیان دست مى زنند و بالأخره تصمیم به حمله و جنگ با دولت صفوى مى گیرند.(82)

وهابیان و دولت صفویان در ایران

دیدگاه عالمان و مسلمان سنّى مذهبِ کشورهاى عربى  از جمله جزیرة العرب نسبت به سلسله صفویه(83) در ایران به عنوان دولت «شیعه رافضه»! بود و تحلیل و ارزیابى خوبى از عمل کرد آن به خاطر نداشتند. به ویژه حاکمیت ترکانِ عثمانى که بر مسلمانان و ساکنان مناطق عرب نشین عراق، شام، فلسطین، جزیرة العرب، مصر و... و تبلیغات وسیع بر علیه سلسله صفوى و شیعیان تأثیر زیادى در بین مردم این مناطق به جا گذاشته بود. واقعیت هم این است که صفویه براى قدرت خودشان و مذهب رسمى شیعه،(84) برنامه جسورانه اى را در بر چیدن همه مذاهب و فرقه هاى اسلامى رقیب آغاز کردند.

آن ها با به راه انداختن آزار و اذیت مسلمانان سنى مذهب مناطق مختلف ایران، مى خواستند با زور مذهب شیعه اثنا عشرى را به مردم بقبولانند. هر گونه صداى مخالف را شدیداً سرکوب مى کردند، مذمت و اهانت به سه خلیفه اول رواج داشت. زیارت امامان شیعه و امام زادگان بیشتر از زیارت کعبه و حرم پیامبر اسلام«صلى الله علیه وآله» اهمیت پیدا کرده بود، تجلیل از مقام ها و شخصیت هاى شیعه و عزاداری ها، نذرکردن و قربانى نمودن و بزرگ داشت ها و وقف براى آرامگاه ها و تعمیر و نوسازى قبور پیشوایان مذهبى در مشهد و قم(از شهرهاى مذهبى شیعه در ایران) و تشویق و تحریص مردم براى رفتن به زیارتگاه ها مانند زیارت عتبات نجف و کربلا و... در عراق فراوان انجام مى شد.

مسئله عاشورا و عزادارى در ماه محرم و روضه خوانى و تعزیه خواهى، در مراثى شهداى کربلا، به ویژه امام حسین»علیه السلام» از اهمیت و جایگاه بالایى برخوردار شده بود، دسته جات و فرقه هاى مذهبى و حسینیه ها با هم رقابت مى کردند و همه این برنامه ها و مراسم با شور و شوق زاید الوصفى برگزار مى شد، به طورى که براى سنى مذهبان و افراد بیگانه و خارجى که گاهى به ایران مى آمدند حیرت انگیز و گاهى جنون آمیز بود!.(85)

در این اوضاع و احوال، در مراکز سنى نشین و عرب زبان که زیر سلطه و نفوذ عثمانى ها بودند، به طور عجیبى از عملکرد و رفتار شیعیان و حاکمان صفوى و علماى مذهبى شیعه، مذمت مى شد و با انواع و اقسام اتهام ها مانند بدعت گذارى در دین، شرک و کفر و... شیعه را در نگاه اهل سنت، خشن، احساسى و بى محتوا و غلوّ کننده جلوه مى دانند و حتى از اتهام کشتن مردمان سنّى مذهب به شیعیان نیز اکراهى نداشتند، گو اینکه در بعضى مناطق این اتفاق هم افتاده است.(86)

نتیجه این نوع کارها، تشدید و گسترش اختلافات کلامى، تاریخى فرقه اى و عدم امنیت جانى و علما و مردم و... بود. سلسله صفویه در سال 1135 هجرى / 1722 میلادى با حمله محمود و اشراف افغان، تسلیم شدن شاه سلطان حسین صفوى منقرض و حاکمیت ایران، مدتى در دست سلسله زندیه و سپس سلسله افشاریه(نادرشاه) و در دوره ظهور وهابیان، شاهان قاجاریه بر ایران سلطنت مى کردند.(87)

نتیجه گیرى

1ـ آراء و پندارهاى ابن تیمیه و شاگردان و طرف داران او که افکار احمد بن حنبل، ابن بَربهارى، ابن بِطّه و... نشأت گرفته بود و جریانى را در اواخر قرن هفتم و هشتم هجرى در منطقه شام و جهان اسلام به وجود آورد، قطعاً یکى از ریشه ها و عوامل اصلى پیدایش وهابى گرى توسط محمدبن عبدالوهاب در قرن دوازدهم هجرى مى باشد.

2ـ روشن است که علماء و دانش مندان اسلامى(سنى و شیعه) معاصر ابن تیمیه با افکار و پندارهاى غلط او مخالفت کردند و این ادعا که او سلفى(به معنى صحیح کلمه) باشد، دروغ و مردود است، با این حال وهابیان و طرف داران او به پیروى از ابن تیمیه افتخار مى کنند و او را ستایش مى کنند!.

3ـ اگر چه از مجموعه آثار و خطبه ها و سخنان محمدبن عبدالوهاب، مخالفت صریحى بر علیه خلافت عثمانى بدست نمى آید، ولى از عملکرد او و طرف دارانش مانند محمدبن سعود و... مى توان نتیجه گرفت که جنبش وهابیان از خلافت ترکان عثمانى راضى نبودند و روحیه برترى جویى اعراب(ناسیونالیسم) آن را نمى پذیرفت با تمام توان تلاش نمودند تا حداقل حاکمیت مستقلى عربى را بر جزیرة العرب ایجاد کنند و اداره امور عقیدتى، فرهنگى، سیاسى و... به دست اعراب قرار گیرد و واقعیت تاریخى نشان مى دهد که جدیّت زیادى از خود نشان دادند و توانستند پس از زحمات فراوان و حمایت استعمار غربى به هدف خود نایل شوند.

روشن است که اعراب در مبارزه خود بر ضد عثمانى کمک زیادى هم به استعمارگران و استکبار جهانى نمودند که با پیش آوردن جنگ جهانى اول مى خواست، قدرت خلافت اسلامى[حاکمیت امپراتورى عثمانى] را نابود کند، زیرا دولت عثمانى ـ به رغم همه نقاط ضعف آشکار و پنهانش ـ محور نظامى و سیاسى و اقتصادى نیرومندى در جهان اسلام محسوب مى شد که در برابر دنیاى غرب مقاومت مى کرد. بالأخره در سال 1342 ق / 1922 م. امپراتورى عثمانى فرو ریخت و غرب و استعمارگران توانستند، نفس راحتى بکشند و حجم نظامى ـ سیاسى و اقتصادى خودشان را بر دنیاى اسلام و کشورهاى اسلامى ادامه دهند...

4ـ در دوره صفویان و جریان افراطى اعتقادات مذهبى! بیشترین ردّیه ها علیه مذهب حقّه شیعه دوازده امامى از طرف عالمان سنى مذهب نوشته شد. علماى بزرگ شیعه در مناطق سنى نشین امنیت جانى نداشتند و تعدادى از آن ها پس از دستگیرى، زندان، شکنجه و به بدترین وضع به شهادت مى رسند!. مانند زین الدین العاملى(م 966 هـ.ق) معروف به شهید ثانى(م 965 ق) و... تعداد زیادى از شیعیان، در مناطق مختلف زیر سلطه عثمانى قتل عام مى شدند. در قیام قزل باش(طرف داران باباتکلّو) در زمان با یزید دوم و سلطان سلیم اول شیعیان را با قساوت تمام به قتل رسانیدند.

علمای سنى مذهب با شنیدن و دیدن عملکرد شیعیان صفوى!، اقدامات خلفاى اُموى و عباسى را علیه «امام شیعه علیه السلام» و طرف داران آنان، توجیه مى کردند. چنان چه غزّالى طوسى(م 505 هـ.ق) یزید بن معاویه را تبرئه کرد و لعن بر او را نیز حرام نمود!.

5ـ محمدبن عبدالوهاب نجدى که بنا به گفته مورخین ایرانى(88) به شهرها و مناطق مختلف سنى نشین و شیعه نشین ایران و از جمله پایتخت شاهان صفوى(اصفهان) مسافرت کرده و از نزدیک شاهد اعمال و کردار افراطى و غلوّآمیز بعضى شیعیان بوده است. او پس از بازگشت به زادگاهش تصمیم مى گیرد، آراء و پندارهاى خودش را در موضوعات مختلف مذهبی، به ویژه در باره اعتقادات شیعه مانند توسّل، زیارت قبور، شفاعت، رَجعت، تقیّه و... اعلام کند و انواع نسبت هاى کفر، شرک، بدعت گذارى، خروج از اسلام، خرافه پرستى، تحریف قرآن، ساختگى بودن شیعه، غُلوّ در دین و... در جزیرة العرب اعلام مى نماید.محمدبن عبدالوهاب در اصفهان از نزدیک مشاهده کرده بود که در مراسم محرّم و در روز «عاشورا» شاهِ شیعه! سرهاى بریده سنّیان را به عنوان سرهاى بریده اُمویان! تحویل مى گیرد و به قاتلین سکه هاى طلا جایزه مى دهد.. .

بخشى از عوامل پیدایش فرقه گمراه و انحرافى وهابیان نتیجه این گونه کارها و اعمال شیعیان افراطى و شاهان صفوى مى باشد و در واقع برخى از آراء محمدبن عبدالوهاب، عکس العمل و واکنشى در مقابل عمل کرد فرهنگى، سیاسى و نظامى صفویان مى باشد و همان طورى که قتل عام هاى سنّیان توسط شاه اسماعیل اول عنوان «جهاد» داشت و فتوى فقهاء و علماء را همراه داشت، تخریب ها و قتل عام هاى وهابیان، پس از شروع مرحله نخستین جنبش وهّابى از درعیّه، نجد و در مراحل بعدى هنگام حمله به نجف و کربلا و... عنوان «جهاد» و تطهیر اسلام از کفر و بدعت!؟ و... نام مى گیرد و به سپاهیان وهّابى وعده بهشت و تقرّب به خدا داده مى شود!.

ارجاعات و پی نوشت ها:

1 ـ نام یکى شهرهاى ترکیه فعلى که البته الان ویران شده باقى نیست، شهرى که مى گویند، مرکز قوم صابئه و صابئین بوده است.

2ـ الذهبى، شمس الدین; تذکرة الحفّاظ: 1496 به نقل از بحوث فى الملل و النحل 4: 35.

3ـ قبل از ابن تیمیه عالم معروف حنبلى ابن بَربهارى(م 329 هـ.ق) نیز زیارت قبور را نهى کرد، ولى خلیفه عباسى(الراضى) شدیداً با او برخورد نمود. همین طور عالم معروف دیگر حنبلى ابن بطّه(م 389 هـ.) نیز شفاعت و زیارت پیامبر اکرم«ص» را انکار نمود و سفر به قصد زیارت آن حضرت را معصیت مى دانست!!. [وهابیان: 17 و 24].

4ـ علامه سید حسن قزوینى(م 1380 هـ.ق) کتابى با عنوان «الإمامة الکبرى و الخلافة العظمى فى ردّ منهاج السنة لإبن تیمیة» نوشت و البته کتاب هاى دیگرى نیز در ردّ «منهاج السنة ...» نوشته شده است. [الوهابیة، دعاوى و ردود، الطبسى: 231].

5ـ ابن کثیر، اسماعیل; البدایة والنهایة 14:52 به نقل از بحوث فى الملل و النحل 4:34.

6ـ شرح حال کامل ابن تیمیه در منابع ذیل آمده است: تذکرة الحفّاظ / الذهبى; شذرات الذهب فى اخبار من ذهب / ابن عماد; الوافى بالوفیات / الصفدى; البدر الطالع... / الشوکانى; البدایة و النهایة / ابن کثیر; الأعلام / الزرکلى. [بحوث فى الملل و النحل 4: 35].

7ـ این کتاب «شَنّ الغارة على مانع الزیارة» نیز نامیده شده است.

8ـ السبحانى، جعفر; بحوث فى الملل و النحل 4: 59; فقیهى، على اصغر; وهابیان: 28.

9ـ ابنکثیر، اسماعیل; البدایة و النهایة، 14: 4 به نقل از بحوث فى الملل و النحل 4: 32.

10ـ العسقلانى، احمد بن حجر; الدرر الکامنة فى أعیان المئة الثامنة، 1: 163 به نقل از بحوث فى الملل و النحل 4:48.

1 ـ الصفدى، صلاح الدین; الوافى بالوفیات، 7: 19 به نقل از وهابیان: 30.

2 ـ فقیهى، على اصغر; وهابیان: 30.

3 ـ الامینى، عبدالحسین; الغدیر فى الکتاب و السنة والادب 5: 87 به نقل از آیین وهابیت: 33.

4 ـ در باره مباحث «سَلَفِ صالح»، «سَلفیّة»، «اتبّاع سَلَف» دکتر البوطى مى گوید: قایل بودن به مذهب سلفیّه با این تفکر که براى سلف شخصیّات خاصى بوده که باید از آن ها پیروى شود، غلط است، امّا پیروى نمودن از سَلَف یعنى احترام و تکریم آن هایى که رسول خدا«ص» دستور داده اند از ایشان پیروى شود(صاحب سه قرنِ نخستین اسلام) در واقع حقیقت و جوهر دین است! [السلفیة; مرحلة زمنیة مبارکه لامذهبٌ اسلامى/ محمدسعید رمضان البوطى(ره): 10].

5 ـ وهبة، حافظ; جزیرة العرب فى القرن العشرین: 231 به نقل از وهابیان: 111.

6 ـ قمى، عباس; الکنى و الالقاب: به نقل از نقد و تحلیلى پیرامون وهابی گرى: 75.

7 ـ از باب مثال این خاطره شنیدنى است: در سفر آیت اللّه العظمى سید محسن الحکیم(ره) در سال 1385 هـ.. ق به مکّه مکرّمه که هیاتى رسمى به ریاست شیخ عبدالعزیز بن باز(مفتى رسمى سعودى) به دیدار ایشان آمده بودند. معظم له از تقریب میان مسلمانان سخن به میان آوردند...، اما بن باز اظهار داشت: خیر، ما با هم اختلافات اصولى داریم!. مرحوم حکیم پرسیدند: مثل چى؟. او گفت: مثل تأویل آیات قرآن که شما مرتکب مى شوید، در حالیکه ما به ظواهر عمل مى کنیم. مرحوم حکیم فرمودند: مثلا آیه شریفه «مَنْ کانَ فى هذه اَعْمى فهو فى الآخرةِ اَعْمى و أضلّ سَبیلاً» ]سوره اسراء / 72[ معناى آن این است که شما که نابینا هستید] بن باز کور و نابینا بود[ در قیامت نیز نابینا و کور به همان ظاهر آیه محشور مى شوید!. بن باز ساکت شد و بى جواب ماند!. تا این که از مجلس برخاست و بیرون رفت. این رخ داد در دوران حاکمیت ملک فیصل بن عبدالعزیز، برادر بزرگ تر ملک فهد(شاه سابق عربستان) بوده که رفاقت نزدیکى با شاه ایران داشت و لذا نسبت به مرجعیت اعلى شیعه در آن وقت [مرحوم آیت الله حکیم(ره)] در صدد اظهار ملایمت و احترام وتقدیر بود و دیدار مفتى رسمى عربستان(شیخ بن باز) نیزدر این جهت صورت گرفته است.[ نقل شفاهى از استاد محترم حجت الاسلام والمسلمین شیخ محمدهادی یوسفى غروى «حفظه الله»].

8 ـ السبحانى، جعفر; بحوث فى الملل و النحل 4: 38.

9 ـ سُبکى در تعریف او مى نویسد: عالم ترین مردم به مکتب اشاعره و اسرار آن است و از آثار او مى توان به «الزُبدة» در علم کلام و «النهایة» در اصول فقه اشاره کرد. او در سال 644 هـ در هند متولد و در مسافرت به دمشق و ساکن آن شهر شد و پس از تألیف «رسالة الحَمویّة الکبرى» توسط ابن تیمیه به مخالفت با او برخاست.[ شفاء السقام...].

20ـ السبکى، تاج الدین; طبقات الشافعیة الکبرى 9: 162 به نقل از بحوث فى الملل و النحل 4: 38.

2ـ البیهقى ، محمد; الأسماء و الصفات:  129 به نقل از بحوث فى الملل و النحل 4: 41.

22ـ نام دیگر این کتاب «شنّ الغارة على مَن أنکر السفر للزیارة» مى باشد. [طبقات الشافعیة الکبرى 10: 308].

23ـ الهیثمى، محمد ابن حجر; الجوهر المنظّم فى زیارة قبر المکرّم: 13; السبکى، تاج الدین; طبقات الشافعیة الکبرى 10: 149 به نقل از بحوث فى الملل و النحل4: 43.

24ـ الیافعى، محمد; مراة الجنان 4: 277 به نقل از بحوث فى الملل و النحل 4: 44.

25ـ العسقلانى، ابن حجر; الدرر الکامنة فى أعیان المئة الثامنة 1: 154 به نقل از بحوث فى الملل و النحل 4: 47.

26ـ از جمله کتاب هاى او که در رد افکار انحرافى ابن تیمیه نوشت «الجوهر المنظّم فى زیارة قبر المکّرم» نام دارد. [بحوث فى الملل و النحل 4: 43].

27ـ اولین بار مرحوم علامه شیخ جعفر نجفى(م 1228 هـ.ق) کتابى به نام «منهج الرشاد لمَن أراد السداد» نوشت، و مرحوم علامه سید مهدى قزوینى(م 1356 هـ.) کتابى به نام «منهاج الشریعة» را در 4 جلد در سال 1318 نوشت; همچنین مرحوم علامه امینى«ره»(م 1390هـ.) در کتاب ارزش مند «الغدیر فى الکتاب و السنة و الأدب» محتواى کتاب «منهاج السنة ...» ابن تیمیه را بحث کرده و با تحلیل عمیق در 62 صفحه تمامى آراء و پندارهاى غلط او را مردود و باطل دانسته است.[ الذریعة الى تصانیف الشیعة 3: 79; الغدیر فى الکتاب و السنة و الأدب 3: 148].

28ـ سلف یا سلفى در اصطلاح بر «فرقه ناجیه»، «فرقه ناجیه منصوره»، «اهل سنت»، «اهل سنت و جماعت»، اطلاق شده است و ابن تیمیه بیشتر، اصطلاح «اهل سنت» را به کار برده است و مقصود او اولاً مقابل اصطلاح «شیعه» مى باشد که خلافت سه گانه(ابوبکر، عمر و عثمان) را قبول ندارند و متهم به «رافضه» شده اند و ثانیاً اصطلاح اهل حدیث مى باشد و «خوارج» و «قدریّه» و «معتزله» و «زیدیه» و «فلاسفه» را خارج مى کند. علماى سلفى! براى عقاید(آراءو پندارها) خودشان سه اصل (قرآن ـ سنت و اجماع) را معتقدند، بعضى قیاس را هم ذکر کرده اند. [الفرق الاسلامیة تألیف احمد فؤاد: 47، والعقیدة الواسطیة تألیف ابن تیمیه: 34 به نقل از عقیدة الشیخ محمد بن عبدالوهاب السلفیة: 160]. در این مورد کتابى با عنوان «ابن تیمیة لیس سلفیاً»توسط محمد عویس منتشر شده است. به اعتقاد ما، سلف و سلف صالح فقط منحصر در صحابه راستین پیامبر اکرم«ص» و اهل بیت«ع » و یاران آن ها مى باشد.

29ـ جهت روشن شدن بى اعتبار بودن احادیث و مدارک ادعا شده به کتاب هاى فراوانى که در این زمینه(ردّ افکار ابن تیمیه و وهابیت) نوشته شده و اسامى بعضى از آن ها نقل شد، مراجعه شود.

30ـ به قرآن کریم آیات: 63 سوره نور ـ 24 سوره انفال، 24 سوره اسراء ـ 59 سوره نساء ـ 23 سوره شورى ـ 32 سوره حج ـ 30 سوره حج ـ 2 سوره مائده ـ 36 سوره نور ـ 56 سوره احزاب ـ 181 سوره صافّات ـ 15 و 33 سوره مریم ـ 10 سوره فتح ـ 33 سوره انفال ـ 64 سوره نساء و... مراجعه شود.

31ـ وهبه، حافظ; جزیرة العرب فى القرن العشرین: 331 به نقل از وهابیان: 130.

32ـ وجدى، محمد فرید; دایرة المعارف الاسلامى 1: 113.

33ـ منظور ملک ناصر الأیوبى یکى از شاهان و اعقاب خاندان صلاح الدین ایّوبى در مصر مى باشد. [رحلة ابن بطوطة 1: 57].

34ـ احمد، امین; زعماء الاصلاح فى العصر الحدیث: 13.

35ـ بنیان گذار و مؤسس سلسله آل سعود در عربستان سعودى.

36ـ گروهى که در حدود سال هاى 1331 هـ.. ق / 1912 م. (14 سال بعد از حاکمیت عبد العزیز) در شبه جزیره عربستان به حمایت از فرقه وهابیان پدیدار شدند و در پایان آل سعود آن ها را نابود کرد![ وهابیان: 369; بریتانیا و ابن سعود: 43].

37ـ فقیهى، على اصغر; وهابیان: 129 به نقل از صلاح الدین مختار... 2: 154.

38ـ زکى، عبدالرحمن; المسلمون فى العالم: 6 به نقل از وهابیان: 129.

*ـ نمونه هایى از علماء و شخصیت ها در بحث هاى قبلى ذکر شد، براى نمونه از عیسى بن بَدران معروف به قاضى أخنایى(م 750 م); على بن یعقوب بَکرى(م 724 هـ.); ابن جهبل شافعى(م 733 هـ); علامه ابن المطهّر الحلّى در عراق(م 726 هـ.): زَمْلَکانى(م 727 هـ.) و... مى توان نام برد.[ وهابیان: 28; بحوث فى الملل و النحل 4:354 ].

40ـ المقریزى، احمد; السلوک لمعرفة دول الملوک 1:889 به نقل از وهابیان: 30.

41ـ محمدبن عبدالوهاب پس از عدم موفقیت در حریملاء به طرف عیینه مى رود و دعوت  و قیام خودش را با عثمان بن حَمَد(معمّر) حاکم آن جا در میان مى گذارد و با وعده و فریب حمایت او را جلب مى کند، پس از اطلاع «سلیمان بن محمد» حاکم أحساء و قَطیف نامه اى به عثمان مى نویسد و دستور قتل محمدبن عبدالوهاب را مى دهد ولى عثمان فقط  از او مى خواهد که شهر را ترک کند. محمدبن عبدالوهاب به منطقه دِرعیّه مى رود و موافقت و حمایت محمد بن سعود(حاکم منطقه) را جلب مى کند [وهابیان: 122].

42ـ ابن تیمیه در کتابى که به نام الصارم المسلول على شاتم الرسول نوشت، مى گوید: فحش دهنده به پیامبر چه کافر باشد و چه مسلمان باید کشته شود و باید به پیامبر پس از درگذشت او بیشتر از زمان حیات احترام گذاشت! در حالى که محمدبن عبدالوهاب و طرف داران متعصّب او، مسافرت به قصد زیارت را معصیت و قبر ایشان را «بت» نامیده اند، این دو گانه گویى را در سخن پیشوا و پیرو! چگونه مى توان توجیه کرد![ نقد و تحلیلى پیرامون وهابی گرى: 46].

43ـ زید برادر بزرگ عمربن خطّاب(خلیفه دوم) در جنگ یمامه سال 12 هجرى کشته شد، قبرش زیارتگاه مردم بود. [الطبقات الکبرى 3: 274].

44ـ فقیهى، على اصغر; وهابیان، 123.

45ـ ابن بِشر، عثمان; عنوان المجد فى تاریخ نجد: 13 به نقل از وهابیان: 124. ابن بشر توضیح نداده است که این ثروت زیاد از کجا پیدا شده بود ولى قراین نشان مى دهد که در اثر غارت اموال و دارایى مخالفان یا حمله به قبایل و شهرهاى دیگر نجد و غنیمت گرفتن به دست آمده است. ابن بشر در شرح حال سعود بن عبدالعزیز(م 1229 هـ. ق) مى گوید: او در حملات خود جزء کودکان نابالغ و زنان و سال خوردگان، همه را از دمِ شمشیر مى گذارند و تمام اموال را تصرف مى کرد.

46ـ المختار، صلاح الدین; تاریخ المملکة العربیة السعودیة 1: 51 به نقل از آیین وهابیت: 28. اجمالى از عملکرد وهابیان در حمله به مسلمانان و کشتار آنان در فصل چهارم مى آید.

47ـ امپراتورى ترکان عثمانى، حدود سال 1300 م/ 682 هـ با به سلطنت رسیدن عثمان اول، آغاز و در سال 1923م/ 1343 هـ با برکنارى سلطان عبدالمجید توسط مصطفى کمال پاشا، پس از مدت طولانى(حدود 623 سال) از صحنه سیاسى جهان حذف شدند.[ دایرة المعارف فارسى 2 بخش اول: 1685].

48ـ موثقى، احمد; جنبش هاى اسلامى معاصر: 72.

50ـ ستودارد، لوتروپ; عالم نو اسلام یا امروز مسلمین: 40 به نقل از جنبش هاى اسلامى معاصر: 73.

51ـ کنت اسمیت، ول; اسلام در جهان امروز: 35 به نقل از پیشین: 72.

52ـ حایرى، عبدالهادى; ایران و جهان اسلام: 50; عمید زنجانى(ره)، عباس على; انقلاب اسلامى و ریشه هاى آن: 216.

53ـ نوایى، عبدالحسین; اسناد و مکاتبات تاریخى: 513 به نقل از، ایران و جهان اسلام: 50.

54ـ گروهى سلطان سلیم اول را «نخستین هواخواه یگانگى مسلمانان(پان اسلامیت Pan-Islamist) شمرده و گفته اند که او آینده امپراتورى خویش را به جاى اروپا در خاورمیانه مسلم نشین مى جست، او گویا بر آن بود، زبان عربى را زبانِ رسمى امپراتورى عثمانى سازد.[ استراتژى وحدت در اندیشه سیاسى اسلام: 197].

55ـ این پیمان «کاینارجا یا قاینارجه» پس از شکست مصیب بار عثمانى در برابر اتحاد مقدس کشورهاى اتریش، لهستان، ونیز و روسیه بسته شد.]نگاه کنید به: Diplomacy.Hurrwiz vol.1, P.57  ,].

56ـ بارتولد; خلیفه و سلطان: 79.[ نقل از مصاحب، دایرة المعارف فارسى 2 بخش اول: 1715، ایران و جهان اسلام: 51].

57ـ بارتولد; خلیفه و سلطان: 79.

58- Arnold , The Caliphate , p.146.

59- W. Montgomery Watt , Islamic political Thought, p.108.

60- Arnold , The Caliphate , p.137.

61ـ مذهب سلاطین عثمانى از ابتدا شافعى بود. به دلیل اینکه امام شافعى و بسیارى از مذاهب دیگر، یکى از شروط امامت و خلافت مسلمانان را قرشى بودن مى داند، و چون عثمانیان ترک بودند و هیچ نسبتى با قریش و حتى عرب نداشتند، آن ها به مذهب حنفى گرایش پیدا کردند، زیرا در مذهب حنفى(ابو حنیفه) این شرط در امامت و خلافت لازم نیست، علی رغم این گرایش، شاهان عثمانى تا پایان به لحاظ مشروعیت دچار مشکل بودند و همواره کتاب هایى که در آن ها حدیث معروف پیامبر «الائمة من قریش*» آمده بود را اجازه نشر و توزیع نمى دادند و آنها را جمع آورى مى کردند، کتاب «العقاید النسفیة» که در آن، فصلى در باب امامت و شرط خلافت دارد را جمع آورى نمودند. [پیش گامان مسلمانِ تجدد گرایى در عصر جدید: 9].

62- یادآورى مى شود: بحث حدیث معروف پیامبر«ص» به طور مفصل در کتاب آیات الغدیر تألیف محقق معاصر، استاد على کورانى عاملی آمده است.[نقل از ایران و جهان اسلام: 52Gibb,Studies on the Civilization of Islam, p.141 .].

63ـ حقى، اسماعیل; تاریخ عثمانى 4: 25.

64ـ الأمین العاملى، محسن; کشف الإرتیاب عن[من] أتباع محمدبن عبدالوهاب: 98.

65ـ الزهاوى، جمیل صدقى; الفجر الصادق فى الرد على مُنکرى التوسّل و الکرامات والخوارق: 73 به نقل از دعاوى المناوئین...: 233.

66ـ عبداللطیف، عبدالعزیز بن محمد; دعاوى المناویین لدعوة الشیخ محمد بن عبدالوهاب: 233.

67ـ زلّوم، عبدالقدیم; کیف هُدّمت الخلافة: 10 به نقل از دعاوى المناویین...: 234.

68- درویش پور، حجت الله؛ بررسی پدیده ناسیونالیسم: 90.

69ـ اصلاح گرى یک روحیه اسلامى است که به عنوان «شأن پیامبرى» در قرآن مطرح شده است. پیامبران همه مصلح بوده اند، به عنوان نمونه، قران کریم از زبان شعیب پیامبر(ع) نقل مى کند که مى گوید: «ان ارید الاّ الإصلاح ما استطعت» هود/ 88 [. و اصلاح طلبى مصداق بارز امر به معروف و نهى از منکر و از ارکان تعلیمات اجتماعى اسلام مى باشد، اصولاً هر مسلمان بطور سنتى و عقیدتى باید اصلاح طلب و یا طرف دار اصلاح طلبى باشد، یعنى خواهان، دگرگون ساختن جامعه در جهت مطلوب» آن باشد. جنبش هاى اسلامى و اصلاحى معاصر در جان اسلام برخى پیش رو بوده اند مانند همان ها که نام بردیم [نهضت غزّالى، نهضت علویین، نهضت سر بداران، نهضت اخوان الصفاء] و برخى ارتجاعى بوده اند، مانند نهضت اشعرى در قرن چهارم و نهضت اخباری گرى(در شیعه) در قرن دهم و نهضت وهابی گرى در قرن دوازدهم. [بررسى اجمالى نهضت هاى اسلامى در صد ساله اخیر ـ شهید مرتضی مطهرى: 11].

70ـ عنایت، حمید; سیرى در  اندیشه سیاسى عرب:7.

71ـ مرکز دراسات الوحدة العربیة، القومیة العربیة و الاسلام، بحوث ومناقشات...; 149.

72ـ خزعل، حسین; تاریخ الجزیرة العربیة فى عصر الشیخ محمدبن عبدالوهاب: 38.

73ـ کسانى مانند ادوارد براون(مستشرق انگلیسى) تلاش مى کند تأسیس دولت صفویه را نشانه اى از آغاز نهضت ملى در ایران معرفى کند.[ تاریخ ادبیات ایران ترجمه رشید یاسمى 1: 195 به نقل از انقلاب اسلامى و ریشه هاى آن: 218].

74ـ سلسله آل بویه (321ـ 441 هجرى) به مدت 120 سال، نمونه کوچکى از دوره حاکمیت امیران شیعى در ایران مى باشد [تاریخ ادیان و مذاهب جهان 3: 1161; خدمات متقابل ایران و اسلام: 140].

75ـ صفویان نسَب خودشان رابه امام موسى کاظم(علیه السلام) مى رسانند و به همین جهت در بین مردم شیعه ایران از پایگاه بالایى برخوردار بودند. [دایرة المعارف فارسى 2، بخش اول: 1569].

76ـ امام خمینى(ره) روح اللّه الموسوی; کتاب البیع 2: 485 ؛ولایت فقیه(حکومت اسلامى): 48.

77ـ امام محمد غزّالى مى گوید: در اخبارش مى شنوى «السلطان ظلّ الله فى الأرض». [التَبرُ المَسبُوک فی نصیحة الملوک: 96].(البته در مراجعه به کتاب آمده است: «قال على«علیه السلام»: اذا کان یوم القیامة، لایبقى ظلّ و لاملجأ الاّ ضلّ اللّه و لایستظلّ بظلّه الاّ سبعة اُناسٍ: سلطانٌ عادلٌ فى رعیّته و...»).

78ـ «یا ایّها الذین امنوا اطیعوا اللّه و اطیعوالرسول و اُولی الأمر منکم....» سوره نساء / 59.

79ـ مهمترین علماى اسلامى دوره صفوى عبارت بودند از: محقق کرکى(م 940 هـ ق) شیخ بهایى(م 1030 هـ ق)، میرداماد(م 1014 هـ ق)، مقدس اردبیلى(م 993 هـ ق) ملا محسن فیض کاشانى(م 1091 هـ ق)، محقق سبزوارى(م 1090 هـ ق)، آقا حسین خوانسارى(م 1098هـ. ق)، به ویژه علامه محمدباقر مجلسى(م 1110 هـ ق) که به دلیل اقدامات و تلاش زیادى که نمود، به مقام «شیخ الإسلامى» هم رسید.

80ـ علامه مجلسى(م1110 هـ. ق) در کتاب خودش سخت بر خلفاى سه گانه حمله کرد و پس از ذکر مطاعن به کفر و ضلالت آن ها حکم داد.[ ایران و جهان اسلام: 7].

81ـ تاج بخش، احمد; ایران در زمان صفویه: 243. [البته دول اروپایى چون با خلافت عثمانى مخالف بودند با صفویان هم کارى کردند.]

82ـ اصفهانى، محمدمهدى; نصف جهان فى تعریف الإصفهان: 180 به نقل از ایران و جهان اسلام: 70.]اولین جنگ و درگیرى بزرگ بین سلاطین عثمانى با شاهان صفوى در منطقه چالدران در سال 920 هجرى رخ داد که شاه عثمانى به علت برخورداری سلاح ها، تجهیزات و نیروهاى جنگ جویى توانست بر شاه اسماعیل چیره شد. در جنگ هاى دیگرى که پیش آمد، هیچ کدام نتوانستند بر دیگرى غالب شوند و بالأخره در سال 963 هجرى دو دولت با هم صلح کردند. [دایرة المعارف فارسى مصاحب 2 بخش اول: 1571].

83ـ البته وهابیان با آثار و نتایج شیعه گرى افراطى دوره صفویان در دوره زندیه، افشاریه مواجه شدند، چون با اعلان رسمى فرقه وهابیان در سال 1153 هجرى، صفویه منقرض شده و قاجاریه حکومت مى کردند. گفته مى شود، محمدبن عبدالوهاب در این زمان حدود 45 سال داشته است. [عقیدة الشیخ محمدبن عبدالوهاب السلفیة: 27].

84ـ بعضى رسمیت بخشیدن به مذهب شیعه را از طرف شاهان صفوى واقعى نمى دانند و بیشتر به عنوان استراتژى کینه جویانه نسبت به رقباى عثمانى و پیشرفت مقاصد سیاسى تلقى مى کنند [دایرة المعارف فارسى، 2 بخش اول: 1576].

85ـ  ایرا ماروین; تاریخ جوامع اسلامى... 1، ترجمه: محمود رمضان زاده 309.

86ـ کشتن شیعیان به بهانه هاى مختلف در مناطق زیر سلطه عثمانى ها نیز گزارش شده است!.

87ـ مصاحب، غلام حسین; دایرة المعارف فارسى 2 بخش اول: 1572; جعفریان، رسول; تاریخ ایران اسلامى، دفتر چهارم: صفویه از ظهور تا زوال: 448.

88ـ شوشترى، عبداللطیف; تحفة العالم و ذیل التحفة: 8 . مرحوم میرزاى قمى، متوفاى 1231 هـ ق نیز شبیه سخنان شوشترى را نقل کرده است [نویسنده کتاب، معاصر محمدبن عبدالوهاب بوده است. وهابیان: 215].

حجت الاسلام عباس جعفری فراهانی

ادامه دارد..................


http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13920126001129


http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13920126001190


http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13920401001064

نظرات 1 + ارسال نظر

برای آمدنت دیر می شود، برگرد

زمان ز پرسه زدن سیر می شود، برگرد

در انتظار تو با کوله باری از وحشت

زمین دوباره زمین گیر می شود، برگرد

برای روشنی چشم آسمان، خورشید

میان چشم تو تکثیر می شود، برگرد

همیشه جای تو در لحظه هایمان خالیست

غروب جمعه که دلگیر می شود، برگرد

و جمعه ای که بیایی، تمام عرش خدا

به سمت خاک سرازیر می شود، برگرد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد